سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زندگی نامه امام حسین(ع) (دوشنبه 87/7/1 ساعت 2:59 عصر)



جامعه ای که امام حسین
ع در آن می زیست

 ـ پس از ظهور اسلام در مکه و بعثت پیامبر اکرم (ص)، شنیدن پیام پیامبر برای مستکبران و مال اندوزان آن سامان گران آمد. آنان وقتی ندای لااله الا الله را می شنیدند برخود لرزیدند و گسترش روزافزون این ندا چیزی جز کوتاه کردن دست خدایان دیگر در برنداشت. بت پرستی که جز لاینفک فرهنگ بدوی عرب بود بهترین وسیله زورمداران و صاحبان ثروت و قدرت برای استفاده از انسانها بود. درست است که آنچه آن روز پیغمبر از آنان می خواست اقرار به یگانگی آفریدگار بود اما به دنبال آن پیامها آیه های دیگری هم نازل شد. آنچه مستکبران را به هراس می انداخت و بر آینده خود بیمناک می ساخت این آیه ها بود: «آنکه مالی را فراهم آورده و آن را شمرده است پندارد مال او وی را جاویدان می سازد هرگز! و در حطمه افکنده می شود. چه می دانی حطمه چیست؟ آتش افروخته خدا که در دلها راه یابد. (همزه/ آیه 2 تا 7) و1

این آیات و آیاتی نظیر آن در دل کسانی چون ابوجهل، ابوسفیان و ولید بن مغیره و سایر مال اندوزان هراس افکند و آنان را واداشت تا در مقابل پیامبر به انحاء مختلف صف آرایی کنند و به دشمنی با او برخیزند. لذا بسیاری از نو مسلمانان به مدینه که در مجاورت شهر مکه قرار داشت مهاجرت کردند  از این طریق هم به گسترش حوزه مسلمانی می پرداختند و هم جان و مال مومنان از اذیت و آزار دشمنان در امان می ماند.

ـ از سوی دیگر شیوه پیغمبر (ص) چنان بود که در موسم حج نزد قبیله هایی که برای زیارت آمده بودند می رفت و آنان را به مسلمانی می خواند و از این طریق بسیاری از مردم مدینه در طی سالیان دراز که پیامبر در مکه بود، دعوت او را که نوید آشتی و صفا و پرهیزکاری می داد استقبال کردند و به گسترش دعوت او در مدینه پرداختند.

ـ لذا پس از سپری شدن دوران پرمشقت زندگی پیامبر در مکه وقتی سران قریش تصمیم به کشتن پیامبر گرفتند علی در بستر او خوابید و او شبانه از شهر خارج شد و به مدینه مهاجرت کرد. (تاریخ تحلیلی اسلام/ ص 56 و 67) و شعار اسلام که در مکه توحید و عبادتی مختصر بود در مدینه جنبه سیاسی و اجتماعی آن نیز اندک اندک گسترش یافت، اذان شعار نمازها گردید. تشریع، احکام معاملات،‌ پرداخت مالیات، حدود و دیگر حکمهای سیاسی و اجتماعی آغاز شد و حکومتی براساس دین (با ولایت پیامبر اکرم (ص)) پدید آمد که قوام آن عدالت اجتماعی بود.....

ـ امام حسین (ع) در چنین شرایطی که استقرار اسلام و ایمان نامیده شد در سال چهارم هجری در مدینه متولد شد و در دامان پیامبر (ص) و علی (ع) و فاطمه (س) پرورش یافت. پیغمبر او را پسر و پاره تن خود،‌ گل خوش بوی خویش و سید جوانان اهل بهشت خواند و او را بر دوش خود سوار می کرد و به سینه خود می چسباند و دهان و گلوی او را می بوسید و محبوبترین انسانها نزد اهل آسمانهایش معرفی می کرد. رسول خدا (ص) از شهادت و مشهد حسین (ع) خبر داد و نصرت او را واجب و قاتلانش را لعنت کرد... و بدین گونه 6 تا 7 سال در کنار رسول اسلام و شهر مدینه که اکثر از یاران و اصحاب پیامبر بودند زندگی کرد. (2)

ـ دو سال پس از فتح مکه و برداشته شدن آخرین سد دشمنان و برقراری وحدت اسلامی در سراسر شبه جزیره عربستان پیامبر (ص) رحلت کرد و مدینه مرکز حکومت اسلامی دستخوش تحولات بسیاری گردید. شتابی که روز مرگ پیامبر اسلام از سران قوم دیده شد، نشان دهنده این بود که بعض آنان بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را انتخاب کنند و کمتر بدین فکر می کردند که حکومت چگونه باید اداره شود.       (3)   

  ـ همانگونه که در ابتدای نوشتار حاضر آمد پس از رحلت پیامبر (ص)، ابوبکر، عمر و عثمان به ترتیب حاکمیت مسلمانان را به مرکزیت مدینه به عهده گرفتند و در این میان علی (ع) و خاندان پیامبر در سکونت بسربرده اند اما پس از گذشت حاکمیت خلفای سه گانه علی (ع) از سوی مردم به خلافت رسید اگر چه او خود به دلیل مشکلات فراوان از حکومت کناره می گرفت و می گفت: «مرا بگذارید و این تعهد را از دیگری بخواهید.» چرا که حوزه جامعه اسلامی آن روز در زمان خلفای سه گانه گسترش بسیار یافته بود و پیروزیهای مکرر از سمت شرق و شمال و غرب نصیب مسلمانان شده بود و مسلمانان به سبب آشنایی با ملل مختلف از جمله ایران و روم و دیدن چگونگی زندگی مردم آن سامان و بدست آوردن غنیمت های فراوان به تن آسایی و مال اندوزی خو گرفتند و بسیاری از دشمنان پیامبر نیز که جامه مسلمانی در برداشتند در زمان خلفای سه گانه حاکمیت برخی از ایالتهای حوزه اسلامی آنروز را در اختیار داشتند پذیرفتن چنین جامعه ای و تغییر آن به زندگی ساده و بی آلایش دوران پیامبر کاری است سخت که تنها از علی انتظار می رفت و این چیزی بود که ثروتمندان حجاز هرگز آن را نمی خواستند و چون وی در تقسیم بیت المال همه را به یک چشم نگریست و موجودی را به همه یکسان داد رفتار او در نظر مردمی که ربع قرن با روشی خاصی خو گرفته بودند خوشایند نیامد. (4)



فهم دین در نگاه امام حسین (ع)

 ـ اگر دین را مجموعه ای از «ارکان، اصول و فروعی که بر نبی نازل گردیده است، به علاوه تاریخ زندگی و سیره و سنن اولیای دین» بدانیم و فهم دین را در سه سطح اعمال دینی،‌ معرفت دینی و تجربه دینی ببینیم آنگاه به خوبی روشن می شود که امام حسین (ع) در چه پایه ای از فهم دینی قرار دارد. او کسی است که در خانه وحی و به همراه وحی رشد یافته است لذا هم به تمامی ارکان اصول و فروع دین آشناست و هم در گفتگوی مستمر با آن بزرگوار و خصوصاً علی بن ابی طالب (ع) و فاطمه زهرا (س) و امام حسن مجتبی (ع) به زوایای مختلف دین معرفت یافته است و نیز با زیستن درکنار بهترین و بزرگترین عارفان دوران صاحب تجارب عالی عرفانی شده است. اما آنچه که او از فهم دینی برای ما ارایه داده است در یک نگاه مستقل، نمود عالی تجربه دینی یعنی عرفان حماسی است دعای عرفه آن بزرگ یکی از عظیم ترین ذخایر معرفتی و عرفانی ماست و حماسه پس از دعا یعنی شهادت آن سالار و سید شهیدان مهمترین دستاورد عملی آن است که از دیگر  پیشوایان دینی دیده نشده است.1

 1-(مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا/ دفتر دوم/ ص 225)

تقویم، آغاز سال نو و برگزاری جشن های مختلف در میان ملل و جوامع مختلف، برخاسته از زمینه های ملی- دینی و نمودی از فرهنگ جوامع خویشند.

این تقویم ها که به مرور از جنبه های مختلف ملی- دینی در جوامع بشری پیدا شده اند؛ برخی از آنها هنوز در جوامع مختلف به حیات خود ادامه داده  و هر روز که سپری می شود بنابر خصوصیاتی که دارا هستند بر اعتبار و اهمیتشان افزوده می گردد.  

اما برخی دیگر از این تقویم ها به عللی متروک گشته و کمتر شخصی از وجود آنها باخبر است. عموماً اساس تقویم ها یا گاهنامه ها بر مبنای چهار مبادی و خصوصیت استوار است که عبارتند از: نجومی، ارضی، دینی، قومی و ملی. ازمبدأهای مهم تاریخی یا تقویم هایی که در میان اکثر اقوام و ملل جهان تا به امروز مطرح بوده اند می توان به تقویم های ذیل اشاره کرد:

تقویم های چینی، مصری، عبری (یهودی)، مسیحی، هندو و اسلامی.

چنانچه مشهود است اکثر مبادی تقویم ها و گاه شمارها متکی بر دین است. چنان که اقوام یهود که از قدیمی ترین اقوام موحد و متدین بشمار می روند، تاریخ خود را بر مبدأ پیدایش بشر بر اساس اخبار تورات به طور اعم و در حالاتی اخص ظهور حضرت موسی(ع) و نزول تورات و صدور «ده فرمان»  حساب می کنند و یا این که در عالم مسیحیت، مسیحیان؛ تولد حضرت عیسی مسیح (ع) را مبدأ تاریخ خویش قرار داده اند و در تقویم های شرق آسیا ظهور کنفوسیوس، بودا، برهما و امثال آن برای طرفدارانشان مبدأ تاریخ است.

 در میان اعراب عربستان تا زمانی که هجرت، یگانه تاریخ مسلمین شود عام الفیل(1) عمومیت داشت، و اکثر مورخین ولادت حضرت رسول (ص) را به این تاریخ  نوشته اند. اعراب نیز مانند سایر ملل جهان دوازده ماه را یکسال می گرفتند منتهی این دوازده ماه قمری بود و گفته می شود که اساس آن منطبق است بر سنت باستانی اعراب و شریعت ابراهیم (ع). تعیین مبدأ تاریخی مسلمین از رحلت رسول اکرم (ص) و زمان خلافت عمر دومین خلیفه به طول انجامید. قبل از این واقعه، تقویم مسلمین تنظیم نیافته بود و مبدأ و اصول خاصی نداشت، مسلمین گذشت زمان را ماه به ماه حساب می کردند و دوازده که تمام می شد آن را یک سال می نامیدند و از هجرت به بعد هر سالی را به نام واقعه مهمی که در آن سال اتفاق افتاده بود نام گذاری می کردند.

در زمان خلافت عمر در سال 16 یا 17 هجری؛ عمر مجلسی ترتیب داد تا تقویمی برای حکومت اسلامی تنظیم شود؛ تا با استفاده از آن تاریخ وقایع و حساب بیت المال را نسبت به آن مشخص سازد. در این جلسه راجع به واقعه فیل و واقعه بعثت و مبنای تقویم ایرانیان بحث شد ولی هیچ یک از آنان مورد تصویب قرار نگرفت تا اینکه حضرت علی (ع) پیشنهاد نمود که هجرت حضرت رسول اکرم (ص) مبدأ تاریخ و تقویم اسلامی قرار گیرد؛ این پیشنهاد و موضوع آن، بواسطه این که هجرت سبب گشایش در امر مسلمین و اهداف اسلام شده بود مورد قبول عموم حاضرین قرار گرفت.

بعد از تعیین و تصویب مبدأ برای تاریخ اسلام، تعیین مبدأ و سرآغاز برای سال های این تقویم نیز مورد شور و مشورت قرار گرفت؛ که بعد از تبادل نظر؛ ماه محرم بنا به خصوصیات خاص خود که اولاً پایان مراسم و سفر حج بود و ثانیاً آخر ماه های حرام بود بعنوان اولین ماه سال انتخاب شد. در برخی دیگر از منابع نیز آمده است که چون از عصر ابراهیم (ع) اکثر اقوام عرب به علت فراغت از سفر حج و اعمال آن در ماه ذی الحجه، ماه بعد از آن را که محرم باشد، اولین ماه سال می گرفتند، روی این اصل با تبعیت از اصول سنتی اعراب ماه محرم را آغاز سال هجری قرار دادند.

اگرچه در اکثر کشورها مراسم خاص سال نو برگزار می شود ولی در اکثر کشورهای عربی اعیاد فطر و قربان بعنوان بزرگترین عید و جشن ملی در نظر گرفته می شوند. و اما شروع سال قمری و ماه محرم برای شیعیان یادآور قیام خونین و همیشه جاوید امام حسین (ع) است. در مذهب تشیع ماه محرم با حادثه عاشورا عجین شده است. حادثه ای که با وجود گذشت قرن های متوالی همچنان متبلور و راه گشای جویندگان حق و حقیقت است. 

به هر صورت سال قمری با مبدأ هجرت پیامبر اسلام در ابتدا در جزیره العرب و پس از آن که اعراب مسلمان به کار کشور گشایی روی آوردند در تمام بلاد اسلامی آن زمان گسترش یافت و شیوه گاه شماری ممالک وسیعی از هند تا اسپانیا شد، و در ایران نیز جایگزین سالشمار خورشیدی شد که از ازمنه قدیم در ایران رواج داشت؛ گاهشماری قمری در ایران تا ابتدای سلطنت پهلوی یگانه گاه شماری کشور بود تا اینکه توسط رضا خان گاهشماری در ایران به هجری خورشیدی تغییر یافت.

اینک آغاز سال 1427 هجری قمری را پیش رو داریم، سال قمری با هجرت پر برکت رسول اکرم معنا یافت و مبدأ تاریخ اسلام شد چه اگر پیامبر در مکه باقی می ماند چیزی از اسلام باقی نمی ماند، ولی سال قمری که با هجرت پیامبر مکرم اسلام متبرک شده بود، در سال 61 پس از هجرت به خون عزیزان و خاندان رسول اکرم (ص) رنگ شد و از آن پس سال قمری برای مسلمان راستین جز با اندوهی جانکاه آغاز نگشته است؛ تا کی باشد که خونخواه این خون "ثارالله" بپا خیزد و جهانی را به عدل بیاراید

 

 

 

 

 





زندگینامه امام حسن عسگری(ع) (شنبه 87/6/30 ساعت 4:37 صبح)

baner

 

 

زندگینامه

 ابومحمد حسن بن علی، امام یازدهم از ائمه عشر (ع) و سیزدهمین معصوم از چهارده معصوم (ع)، پدر بزرگوارش امام هادی (ع) هنگام تولد فرزند، شانزده سال و چند ماه بیشتر نداشت، مادرش بانویی صالحه و عارفه به نام سوسن یا حدیثه یا سلیل بود. تولدش با اختلاف روایات در ماه ربیع الاول یا ربیع الاخر سال 231 یا 232 ق و بنا به اکثر روایات در مدینه اتفاق افتاده است.

مدت کوتاه حیات امام به سه دوره تقسیم می گردد: تا چهار سال و چند ماهگی امام (و به قولی تا 13 سالگی) از عمر شریفش در مدینه سر برده، تا 23 سالگی به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا

می زیسته (او پدر بزرگوارش امام هادی (ع) در محله عسگر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی

 می کردند و به عسگری لقب یافتند) و تا 29 سالگی یعنی شش سال و اندی پس از رحلت امام دهم (ع) در سامرا ولایت بر امور و پیشوایی بر ستون را بر عهده داشته است.

 

چگونگی انتخاب امام به امامت:

امام هادی (ع) پسر دیگری به نام ابو جعفر محمد داشت که بنا به برخی از روایات از جمله روایتی که شیخ طوسی در کتاب الغیبت آورده مقرر بود امامت شیعه به او برسد و امام دهم به امامت او اشارت فرموده بود....... محمدبن علی مردی  پارسا و مورد احترام اصحاب پدر خویش بود اما این پسر در زمان حیات امام از دنیا رفت و بعضی از شیعیان دین از این بابت به اندیشه فرو رفته از جمله ابوهاشم داود بنی قاسم جعفری گوید من در این اندیشه بودم که امام هادی (ع) فرمود: بلی خداوند بجای ابوجعفر, ابو محمد (امام حسن عسگری (ع)) را امام قرار داد. همچنانکه دربارة اسمعیل (فرزند امام صادق (ع) ) و امام کاظم (ع) چنین شد. این روایت یکی از روایات مهم دال بر نص امامت امام حسن عسگری (ع) است.

امام دهم را برادر دیگری بود به نام جعفر که نزد شیعیان به لقب کذاب معروف شد. بعد از آنکه امام عسگری (ع) از سوی پدر به امامت منصوب گردید. جعفر مدعی وی گردید و شروع به کار شکنی و توطئه گری و فتنه انگیزی بسیار نمود و بعد از رحلت حضرت امام حسن عسگری (ع) دعوی امامت کرد و منکر وجود امام غایب (عج) شد.

 

داستانی از مهابت آن بزرگ:

در حوادث رجب سال 255 ق گفته اند که دو تن از سادات علوی حسنی به نام عیسی بن

محمد و علی بن زید در کوفه شوریدند و عبدالله بن محمد بن داودد بن عیسی را در آن شهر کشتند و عده ای به سبب قتل وی گرفتار و زندانی شدند یکی از این اشخاص ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری است که روایت می کند شبی امام حسن حسن عسگری (ع) و برادرش جعفر را به زندان آوردند و جعفر زاری و بی قراری می کرد ولی حضرت عسگری (ع) او را ساکت می نمود.

در روا یت مذکور آمده است که متصدی زندانی کردن امام، صالح بن وصیف یکی از سرداران معروف بوده است... می گویند عباسیان و منحرفان از آل محمد (ص) بر صالح بن وصیف فشار آوردند که بر امام در زندان سخت بگیرد و او گفت دو تن از شریرترین افراد را مامور این کار کرده است اما با دیدن حسن بن علی (ع) تحول یافته و روی به عبادت و نماز آورده اند وقتی علت این تغییر حالت را از ایشان پرسیدم گفتند: از فیض دیدار امام به این سعادت رسیده ام او تمام روزها را روزه می گیرد و هر شب تا بامداد به نماز می ایستد، با هیچ کس سخن نمی گوید و جز عبادت به کاری دیگر  نمی پردازد مهابت او بدان حد است وقتی که به ما نگاه می کند به لرزه می افتیم و خود را به کلی می بازیم.
 


موضع علمی و آموزشی امام:

ـ مواضع علمی او (ع) در پاسخهای قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفر آمیز و بیان کردن حق، باورشان مناظره و گفتگوهای موضوعی و مناقشه ها و بحثهای علمی، و همزمان با آن فعالیتها،‌ کوششهای دیگر از قبیل صادرکردن بیانیه های علمی و ... (بوده است)....

ـ کندی (ابویوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقی در زمان امام (ع) پیرامون متناقضات قرآن،‌کتابی تدوین کرد بوسیله بعضی از منسوبان به حوزه علمی او، ‌با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست روبرو کرد وکندی را قانع فرمود که در اشتباه بوده است. کندی توبه کرد اوراق خود را سوزانید.

 

موضع نظارت بر پایگاههای مردمی:

ـ موضع امام (ع) در این زمینه، نظارت بر پایگاههای مردی خود و پشتیبانی از آن پایگاهها و بالابردن درجه آگاهی آنها و مجهز کردن آن با همه اسلوبها و روشهای پایداری و بالابردن به سطح پشتازان متعهد بود.

امام غالباً آنان را هشدار می داد تا در دام عباسیان نیفتد ودر مصائب روزگار از نظر اقتصادی و اجتماعی به علت بدبختیها و رفتار بیرحمانه حکام که با آن روبرو می شدند، به آنان کمک می رسانید.....

ـ برای امام از مناطق گوناگون اسلامی که پایگاههای توده ای او آنجا بود، بوسیله نمایندگان او که در آن مناطق پراکنده بودند اموال بسیار می بردند و امام با دقت بسیار و با روشهای گوناگون

می کوشیدند تا آن امر را کاملاً از چشم دولتیان بپوشاند و به نحوی پنهانی عمل کند....

ـ دولت عباسیان در برابر یاران امام (ع) و در پایگاههایی که پشتیبان ا بودند، قاطعانه و بیرحمانه ایستادگی می کرد و برای از میان برداشتن خط مشی و برنامه امام و پراکندن و اداره کردن یاران او کوششهای فراوان بعمل آورد....

موضع امام درمقابل آن کوششها، پندگویی بود که به یاران دلداری می داد و می فرمود: (تهیدست و با ما بودن، بهتر که توانگر بودن و با غیر ما بودن. کشته شدن با ما، بهتر که زنده بودن با دشمن! ما برای هر کس که به ما پناه آورد،‌ پناهگاهیم و برای آن کس که بخواهد به وسیله ما ببیند، نوریم، و آن کس را که به ما پناه آورده، عصمیتم و هر کس که ما را دوست بدارد بحقیقت در بزرگی و مقام با ما است و هر کس که از ما منحرف گردد، جای او در آتش است)

 

موضع چهارم آماده کردن مسئله غیبت :

ـ  امام حسن عسکری (ع) که به وضوح می دید که اراده الهی برای ایجاد دولت الله بر روی زمین و در برگرفتن همه جهان انسانیت و گرفتن دست مستضعفان در زمین، تا خوف آنان به امنیت خاطر تبدیل گردد و خدای را عبادت کنند و هیچ چیز را شریک او نگیرند .......

ـ براین تعلق گرفته است که فرزندش غیبت کند.......

ـ فعالیت امام حسن عسکری (ع) و برنامه ریزی او در تحقق بخشیدن هدف مزبور به دو کار مقدماتی نیازداشت:

      1-  مخفی کردن مهدی (عج) از چشم مردن و نشان دادن وی فقط به بعضی از خواص

      2-  آنکه به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار رسوخ دهد و به مردم بفهماند که این مسئولیت  اسلامی را باید تحمل کنند و مردم را به این اندیشه و متفرعات آن عادت دهند....

بیانیه امام حسن عسکری (ع) سه شکل داشت:

الف) ...... بیانیه های کلی و عمومی درباره صفات مهدی (ع) از قبیل: «وقتی قیام کند، در میان مردم با علم خود داوری خواهدکرد مانند داوری داود که از بینه و دلیل پرسشی نمی کرد».

       ب‌) توجیه و نقد سیاسی در مورد اوضاع موجود، و مقرون کردن آن به اندیشه وجود مهدی (ع) و ضرورت ایجاد دگرگونیها از سوی او و از این قبیل است: «وقتی قائم خروج کند به ویران کردن منابر و جایگاههای خصوصی در مساجد فرمان خواهد داد این جایگاهها به منظور امنیت و محافظت خلیفه از تعدی، و برای افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است.»

ج‌) اعلامیه های کلی برای پایگاهها و اصحابش که در آن، ابعاد اندیشه غیبت برای آنان و ضرورت آمادگی و عمل به آن از ناحیه روانی و اجتماعی توضیح داده شده بود، تا غیبت امام (ع) و جدایی او را از آنان بپذیرند. امام به ابن بابویه نامه ای نوشت و در آن فرمود: «بر تو باد بردباری و انتظار گشایش، پیمبر فرمود: برترین عمل امت من انتظار کشیدن گشایش است و شیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهورکند........»

3-  راه دیگری که امام برای آمادگی غیبت دراذهان مردم انجام داد پنهان نمودن خود و برقراری رابطه با دوستان و طرفداران ازطریق مکاتبه و مراسله بوده است. همچنین نظام و روش وکالتی و وساطتی که امام حسن عسکری (ع) با پایگاههای مردمی خود برگزید، روشی دیگر از روشهای بود که برای فهماندن مسئله غیبت آماده شده بود.............

  

شهادت امام( ع)

از ابو الادیان نقل کرده اند که گفت: من خادم امام عسکری بودم و رسائل او را به شهرهای دیگر

می بردم و جواب می آوردم،‌ در بیماری منتهی به رحلت وی هم نزد او رفتم نامه هایی را که نوشته بود به من داد و فرمود به مداین ببرم من رفتم و پس از پانزده روز برگشتم اما دیدم بانگ زاری و شیون از خانه امام بلند است و جعفر بن علی بر در خانه ایستاده به تعزیت شیعیان پاسخ می دهد. با خود گفتم اگر این مرد امام شد باشد کار امامت دگرگون خواهد شد. در این آن خادمی بیامد و به جعفر گفت کار تکفین تمام شد بیا بر جنازه برادرت نماز بگزار جعفر و همه حاضران به داخل خانه رفتند من هم رفتم و امام را کفن شده دیدم. جعفر پیش رفت تا در نماز امامت کند وقتی خواست تکبیر بگوید ناگهان کودکی با چهرة گندمگون و موئی کوتاه و مجعد و دندانهایی که بینشان گشادگی بود پیش آمد وردای جعفر را کشیده گفت: ای عم عقب برو من برای نماز بر پدرم از تو شایسته ترم جعفر در حالیکه رنگش از خشم تیره شد عقب رفت و آن کودک بر جنازه امام نماز گزارد او مهدی موعود امام دوازدهم (عج) بود.

 

 baner

 

 

شام غریبانی دیگر: مصیبت شهادت یازدهمین اختر درخشان سپهر هدایت، حضرت امام حسن عسکری (ع)

یاد عاشورا را چنان پیچیده بر این لحظه ها

ناله ها از نای دل می جو شدم!

رنگ غم پاشیده امروز بر جان سحر!

یا که خورشید عزادار کسی می باشد؟

ترجمانِ لحظه های بیشماری گشته ای!

آه ای اشک!

با من بگو این داغ سنگین، چیست بر دل! در فراوانی اندوه ها، تمام مرثیه ها را ورق می زنم و چشم ها، تازه ترین اشک ها را نذر ماتم می کنند!

گویی دلم نبض خویش را با «سامّرا» تنظیم کرده است!

پرده ای از تلخ ترین غریبانه ها، پیش رویم می آویزد و من به غمگین ترین غروب جاری در افق
می نگرم؛ غروبی درست شیبه غروب عاشورا!

شاید « شام غریبانی دیگر» در راه است و سوگنامه غریبی دیگر در دیار غریبان؛ آن هم در غربتی سنگین و جان گداز، آن هم در «سامّرا»؛ جایی که حتی یک نفر، نگاهش را مهربانی نیاموخته و از در و دیوارش، فقط جاسوس می بارد!

آه ای غربت آبادِ غصه های ویرانگر! ای شهر غم های فراموش ناشدنی حضرت مهدی (عج)!

 

مثل بغضم، مثل آهم، در غروب سرد و زخمی

                                                       بیتْ بیتِ غربت و تنهایی ات را می شناسم

 

 آه، چه تلخ گرفته ای در آغوش، اینک غم راه، ای دیار شوم، ای ماتم آباد تمام تبعیدها! کدامین
سوگواره هایت را بگریم درمصیبت فرزندان زهرا (س) ؟!

 

کدامین ناله را با افق های غم گرفته ات، هم آهنگ کنم؟

آه، ای ماتم آباد تبعیدها، ای دیار تلخ! روزهای چنین دردناکت، هرگز مباد!

مولاجان، خوشا یادت، آن هنگام که برای نماز بپا می خاستی و فرشتگان، مشتاقانه به اقتدایت صف
می آراستند!

خوشا نامت، که هرگاه برده می شد، شوق زیارت، سراسر آسمان را فرا می گرفت و عرش الهی، به تو و فرزند بی نظیرت، درود می فرستاد!

مولا جان! ای افتخار خاندان نبوّت! ای معلّمِ تنها منجیِّ بشریّت! چه قدر سخت است وسعت اندوهت در دل ما!

چه جانکاه است عزای غریبی ات در دیاری که حتی اندک آشنایانت، به خاطر امیال دنیا، با تو بیگانگی کردند!

 

هنوز در غزل از اشک شمع می گوید                           کسی که  خوب ندیده،  زبانه هامان را!

سیاه  مثل شبی، بی ستاره  در  باران                           احاطه کرده غمی، حجم شانه هامان را

تو راقسم به غمِ عشق و اشک بی پایان                          ز ما  مگیر  همین،  پشتوانه  هامان  را

رسید   نوبت   غم،  باز   عزاداریم !                            کَرم  نما  و  ببین،  عاشقانه  هامان  را

 

            





تفسیری مختصری بر زندگانی امام هادی (ع) (شنبه 87/6/30 ساعت 4:31 صبح)

                                            

امام ابوالحسن علی النقی هادی علیه السلام ملقب به امام " هادی"، دهمین پیشوای شیعیان در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام " صریا" متولد گشت.  آن حضرت و فرزند گرامی ایشان امام حسن علیهما السلام به عسکریین شهرت یافتند، زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال 233 به سامرا ( عسکر) برده و تا آخر عمر پر برکتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادی علیه السلام به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیب شهرت داشت و کنیه مبارک ایشان ابوالحسن است. از آنجا که کنیه امام موسی کاظم و امام رضا علیهما السلام نیز ابوالحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام کاظم علیه السلام، ابوالحسن ثانی به امام رضا علیه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادی علیه السلام اختصاص یافته است.

پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوی گرامی سمانه است که بانویی با فضیلت و با تقوا بود. امام هادی (ع) در سن 6 یا 8 سالگی یعنی در سال 220 هجری، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسید. مدت 33 ساله امامت امام هادی (ع) با خلفای معتصم، واثق، توکل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.
عظمت شخصیت امام هادی (ع) به قدری زیاد است که دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتی از این اعترافات مبنی بر شخصیت آن امام به لحاظ اخلاقی و بخشی دیگر ناشی از ابعاد علمی آن حضرت و شمه ای، نتیجه کراماتی است که از آن بزرگوار صادر شده است.

ابن صباغ مالکی در کتابی موسوم به فصول المهمه خطوط واضحی از سیمای تابناک فضایل و ویژگی های اخلاقی امام هادی (ع) قهرمان شکست ناپذیر عصر متوکل عباسی را ترسیم می کند!

«فضل و دانش امام دهم شیعیان بر اوج قلل بلند پایه عالم بشریت نقش بسته بود و رشته های مشعشع آن بر اختران آسمان سر می سایید. نیکی ها و اخلاق پسندیده او را نمی توان در شمار عدد ذکر نمود. اما می شود به افتخارآمیزترین آنها که موجب حیرت است بسنده کرد. او جمیع صفات نیک و مفاخر معنوی را یک جا در وجود داشت. ابعاد وسیع و منبع فیاض حکمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدین سبب او از ناشایسته ها و آلایش ها به دور و برکنار است.»

امام هادی (ع) دارای نفس زکیه و عزمی راسخ و همتی عالی بود که هرگز احدی از مردم را نمی توان در مقایسه با او همتا و همسان دانست.

ابن شهر آشوب از رجال حدیث نقل می کند که او نیک سرشت ترین و پاک ترین روش را در میان جامعه دارا بود، راستگوترین افراد جامعه محسوب می شد، به هنگام سکوت، شکوه هیبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمی گرفت و چون لب به سخن می گشود، گزیده و نغز می گفت به طوری که شعاع کلامش روح آدمیان را سحر می کرد.

در وجود مقدس امام هادی (ع) ویژگی های اخلاقی پسندیده می درخشید. امامت، کمال و دانش و فضیلت و سرشت و اخلاق نیک از فرازهای اخلاقی این امام همام است.

خداوند به قدرت بی منتها و دانش وسیع خود، گنجینه هایی از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ایشان را به زیور دانش آراسته است، این گنجینه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است که خداوند آن را دراختیار امامان شیعه که راهبران حقیقی بشر هستند، قرار داده است.

 

السلام علیک یا ولی الصالحین السلام علیک یا ابوالحسن علی النقی الهادی
 

imam hadi
 

مرقد مطهر پیشوای دهم- عراق/ سامراء

 

  زیارت  حضرت امام علی  بن النقی (ع)      

امام هادی (ع) که در زمره امامان شیعه و از خاندان رسالت است، نیز از ویژگی دانشی گسترده و جامع برخوردار است، طوری که سمبل های دانش و فرهنگ وی، عقول را حیران و اندیشه ها را به اعجاب واداشته است.

امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حیاتش احترامی شگفت در قلوب همگان ایجاد کرده بود. نامه آن حضرت در رد پیروان معتقد به تفویض و جبریون و اثبات عدل و حد مابین جبر و تفویض، از فرازهای شگفت آور دوره امامت، امام هادی محسوب می شود و بسیار مورد تعمق و توجه می باشد.

امام هادی (ع) در این نامه، نظریه پیروان هر دو عقیده را با منطقی ترین اصول مردود اعلام کرده و اسراری از علوم و حقایق آن را پاسخ فرموده است.

با توجه به اینکه خداوند دارای عدل و انصاف و حکمت بالغه است، پس اوست که می تواند هرکس را بخواهد از میان بندگان خود برای ارسال پیامش و تبلیغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هایش برگزیند. گوشه ای دیگر از دریای بیکران دانش امام هادی (ع) در تاریخ خطیب بغدادی تجلی دارد. او به شهادت خود دانش امام را متذکر شده و در مقام اثبات آن می گوید:

روزی یحیی بن اکثم در مجلس واثق خلیفه عباسی که جمعی از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال کرد که چه کسی سر حضرت آدم (ع) را هنگامی که حج به جا آورد، تراشید؟

تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اکنون من کسی که جواب این سؤال را بدهد حاضر  می کنم، سپس شخصی را بدنبال حضرت هادی (ع) فرستاد و وی را به دربار خلیفه دعوت کرد. امام نیز دعوت را پذیرفت و برای اظهار و بیان حقیقت به دربار واثق رفت. خلیفه پرسید: ای ابوالحسن به ما بگو چه کسی سر حضرت آدم را هنگام حج تراشید؟ امام فرمود: ای واثق ترا به خدا سوگند می دهم که ما را از بیان و جواب آن معاف کنی، خلیفه گفت: ترا سوگند می دهم که جواب را بفرمایی!

امام فرمود: اکنون که قبول نمی کنی، پس می گویم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش که رسول خدا باشد، اطلاع داد که فرمود: برای تراشیدن سر آدم جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت آورد و به سر آدم کشید تا موهای سرش بریزد.

در مورد جاذبه اجتماعی و نفوذ سیاسی امام هادی (ع) فقط می توان همین را گفت که یکی از تجلیات و تشعشعات پرشکوه خداوند و تابش منبع فیاض نور حق در وجود امام هادی (ع) متجلی و منعکس شده و از وجود حضرت نیز مانند آینه ای که انوار گوناگون را در خود انعکاس می دهد، ساطع بوده است. کسی را در عصر پیشوای دهم، توان نگاهی ممتد و حتی لحظه ای کوتاه به چهره او نبود. به محض نظر به رخسار پرفروغش آثار ضعف و سستی و ترس بر قلب ها سایه می افکند. در کتاب های تاریخی آمده است که حضور امام در هر مجلسی مورد تجلیل و احترام عمیق بود و خواسته و ناخواسته اطرافیان را تحت تأثیر و نفوذ قرار می داد و همنشینان وی همواره آرزوی مجالست و مراودت او را در سر داشتند.

 با آنکه متوکل بارها در صدد بود تا به بهانه قیام مسلحانه امام دهم را از میان بردارد، ولى هیچ گاه به این بهانه دست نیافت. با این حال، نتوانست حیات شریف آن حضرت را که مانع خودکامگیهاى او به عنوان محور تفکر اسلامى بود و همچون مرکزى که شیعیان بر گرد آن پروانه ‏وار می چرخیدند، تحمل کند، لذا ایشان را بنا به روایتى، در تاریخ سوم رجب سال 245هجرى به شهادت رساند.

امام دهم در حالى که هشت سال و پنج ماه از عمر شریفشان می گذشت، به مقام امامت نایل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسیدند و در سامرا دفن شدند (صلوات الله وسلامه علیه وعلى آبائه وأبنائه الطاهرین).

 

از بیانات گهربار آن حضرت است که فرموده اند:

(الحکمة لا تنجع فی الطبائع الفاسدة): حکمت در نهاد فاسد تأثیر نمی کند.

 در خاتمه باید متذکر شویم که امام هادی (ع) اصحاب فراوانی دارند که بسیاری از آنها فخر شیعه هستند و از جمله‌ آنها حضرت عبدالعظیم حسنی است که در شهر ری مدفون است. او از اعاظم روات است و حضرت هادی به او خیلی احترام می گذاردند. او کسی است که ایمان را خدمت حضرت هادی به این صورت عرضه داشت:

»خدا یکی است و شبیه برای او فرض نمی شود، جسم نیست بلکه خالق جسم است. همه چیز را خلق نموده است و همه چیز به دست او است و او مالک آنها است. محمد صلی الله علیه و آله پیامبر است و او آخر پیامبران است که پیامبری بعد از او نخواهد آمد و دین او پایان همه ادیان است، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب وصّی پیامبر است و بعد از امیرالمؤمنین، حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و بعد از او فرزندش که غایب می شود و روزی ظاهر می شود و جهان را انبوه از عدل می کند بعد از آنکه ظلم انبوه باشد.« عبدالعظیم گفت: »اقرار دارم و می گویم دوست شما دوست خدا و دشمن شما دشمن خدا است. اطاعت شما اطاعت خدا و مخالفت شما مخالفت خدا است. به معراج و سؤال در قبر و بهشت و جهنم و صراط و میزان اعتقاد دارم و همه آنها حق است و می دانم که قیامت آمدنی است. و بر واجبات الهی که نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر است اقرار دارم.« حضرت فرمودند: »ای ابوالقاسم این دین پسندیده است، خداوند را بر آن ثابت بدارد.«

عبدالعظیم رحمه الله دین اعتقادی را عرضه داشت زیرا تنها اعتقاد نمی تواند موجب نجات باشد. دینی موجب نجات است که توأم با عمل باشد. از این جهت حضرت هادی (ع) ایمان را چنین فرموده اند. ابودعامه می گوید: به عیادت حضرت هادی رفتم آن بزرگوار فرمودند: چون به عیادت من آمدی بر من حقی پیدا کرده ای، برای ادای حقت روایتی از پدرم که از پدرانش و از امیرالمؤمنین و او از رسول اکرم علیه السلام نقل کرده است می گویم:

قال رسول الله الایمان ما وقّدته القلوب وصدقته الاعمال.

ایمان چیزی است که در دل جایگزین شده است و اعمال، گفتار و کردار آن را تصدیق می کند.

از این جهت در قرآن شریف و روایات اهل بیت فراوان دیده می شود که از افرادی که مرد عمل نیستند سلب ایمان شده است.

 





تفسیری مختصربر زندگی امام جواد (ع) (شنبه 87/6/30 ساعت 4:28 صبح)

ابوجعفر محمد بن علی نهمین امام از امامان دوازده گانه شیعیان و یازدهمین معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترین لقبهای آن حضرت جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) است. پدرش امام رضا (ع) و مادرش سبیکه یا ریحانه یا دره از مردم نوبی (شمال سودان) است. امام در سال 195 هـ.ق در مدینه به دنیا آمدند.

امام جواد (ع) در سال 203 هـ.ق پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگی، به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مامون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدینه به توس رفت. اما جواد (ع) که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدینه ماند و در سال 202 هـ.ق برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت.

پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد (ع) آگاه بود، ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مامون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مامون تصمیم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسری امام جواد (ع) در آورد. مامون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی، میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتیب داد. دراین مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مامون دختر خود را به همسری امام درآورد.

امام جواد (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت، و پایان خلافت مامون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مامون به دستور معتصم عباسی، در سال 220 هـ.ق، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر بعضی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و به شهادت رسید.

امام جواد (ع) را همه مسلمانان عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب، بحارالانوار و ........ نقل شده است.

 

  نیاز مؤمن به سه چیز
«أَلْمُؤْمِنُ یَحْتاجُ إِلى تَوْفیق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.»:
مؤمن نیاز دارد به توفیقى از جانب خدا، و به پندگویى از سوى خودش، و به پذیرش از کسى که او را نصیحت کند.

 

استوار کن، آشکار کن!
«إِظْهارُ الشَّىْءِ قَبْلَ أَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ.»:
اظهار چیزى قبل از آن که محکم و پایدار شود سبب تباهى آن است.

 

  قطع نعمت، نتیجه ناسپاسى
«لا یَنْقَطِعُ الْمَزیدُ مِنَ اللّهِ حَتّى یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبادِ.»:
افزونى نعمت از جانب خدا بریده نشود تا آن هنگام که شکرگزارى از سوى بندگان بریده شود.

 

تأخیر در توبه
«تَأخیرُ التَّوْبَةِ إِغْتِرارٌ وَ طُولُ التَّسْویفِ حَیْرَةٌ، وَ الاِْعْتِذارُ عَلَى اللّهِ هَلَکَةٌ وَ الاِْصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ أَمْنٌ لِمَکْرِ اللّهِ «فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».»:
(سوره اعراف، آیه 99) به تأخیر انداختن توبه نوعى خودفریبى است، و وعده دروغ دادن نوعى سرگردانى است، و عذرتراشى در برابر خدا نابودى است، و پا فشارى بر گناه آسودگى از مکر خداست. «از مکر خدا آسوده نباشند جز مردمان زیانکار.»


  نامه امام جواد به دوستش
«کَتَبَ إِلى بَعْضِ أَوْلِیائِهِ: أَمّا هذِهِ الدُّنْیا فَإِنّا فیها مُغْتَرَفُونَ وَ لکِنْ مَنْ کانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ وَ دانَ بِدینِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَیْثُ کانَ وَ الاْخِرَةُ هِىَ دارُ الْقَرارِ.»:
امام جواد
(علیه السلام) به یکى از دوستانش نوشت: امّا در این دنیا ما زیر فرمان دیگرانیم، ولى هر که خواسته او خواسته امامش و متدیّن به دین او باشد، هر جا که باشد با اوست و دنیاى دیگر سراى جاودان است.

 

مسئولیت گوش دادن
«مَنْ أَصْغى إِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ.»:
هر که گوش به گوینده اى دهد به راستى که او را پرستیده، پس اگر گوینده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستیده و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید، به راستى که ابلیس را پرستیده است.


  پسندیدن، در حکمِ پذیرفتن
«مَنْ شَهِدَ أَمْرًا فَکَرِهَهُ کانَ کَمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ أَمْر فَرَضِیَهُ کانَ کَمَنْ شَهِدَهُ.»:
کسى که در کارى حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند کسى است که غایب بوده، و هر که در کارى حاضر نباشد، ولى بدان رضایت دهد، مانند کسى است که خود در آن بوده است.

 

  نوشته امام جواد (علیه السلام)
«إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنیئَةِ وَ عَواریهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ یُمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فى سُرُور وَ غِبْطَة وَ یَأْخُذُ ما أَخَذَ مِنْها فى أَجْر وَ حِسْبَة فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ ذلِکَ.»:
حضرت جوادالأئمّه
(علیه السلام) به خطّ خود نوشت: جان و دارایى ما از بخششهاى گواراى خداست و عاریه و سپرده اوست، هر آنچه را که به ما ببخشد، مایه خوشى و شادى است و هر آنچه را بگیرد، اجر و ثوابش باقى است. پس هر که جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضایع شده و از این [صفت] به خدا پناه می بریم.

 

  دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا
«أَوْحَى اللّهُ إِلى بَعْضِ الاَْنْبِیاءِ: أَمّا زُهْدُکَ فِى الدُّنْیا فَتُعَجِّلُکَ الرّاحَةَ، وَ أَمّا إِنْقِطائُکَ إِلَىَّ فَیُعَزِّزُکَ بى، وَ لکِنْ هَلْ عادَیْتَ لى عَدُوًّا وَ والَیْتَ لى وَلِیًّا.»:
خداوند به یکى از انبیا وحى کرد: امّا زهد تو در دنیا شتاب در آسودگى است و امّا رو کردن تو به من، مایه عزّت توست، ولى آیا با دشمن من دشمنى، و با دوست من دوستى کردى؟

       





امام موسی کاظم(ع) (جمعه 87/6/29 ساعت 4:8 صبح)

( امام موسی کاظم (ع

 ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثنی عشر (ع)

ونهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) تولد آن حضرت در ابواء

(محلی میان مکه و مدینه) به روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا

 129 ق واقع شد.

 به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) گردید. آن حضرت به کنیه های ابو ابراهیم و ابو علی نیز معروف بوده است. مادر آن حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس (اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربی (بربری) گفته اند ..... برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسی الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم می کردند بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع) (148 ق) در بیست سالگی به امامت رسید و 35 سال رهبری و ولایت شیعیان را برعهده داشت....

 

  چگونگی به امامت رسیدن آن حضرت:

 در زمان حیات امام صادق (ع) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده ای چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. ـ پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطحمی دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که فطحیه موسوم هستند.

ـ برادر دیگر امام موسی کاظم (ع) اسحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظم (ع) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

ـ برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظم (ع) بقدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

 

 ـ شخصیت اخلاقی:

 او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و

 بخشندگی ضرب المثل بود. بران و بداندیشان را با عفو و احسان

 بیکران خویش تربیت می فرمود.

 شبها بطور ناشناس در کوچه های مدینه می گشت و به مستمندان کمک می کرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می کرد. صرار (کیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت معذلک در اطاقی که نماز می گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.

 

 ـ برخورد حاکمان سیاسی معاصر با امام:

مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند این روایت نشان می دهد که امام کاظم (ع) قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمی دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است.

ـ زمخشری در (ربیع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت وقتی اصرار زیاد کرد فرمود می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟ امام فرمود:
می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به مامسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست) از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من)می گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.

 

  زندان نمودن امام و چگونگی شهادت:

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره  نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

 عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را  به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.
 

نجمه همسر امام:

 نجمه , مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه , پارسا, نجیب و پاکیزه بود.حمیده ، همسر امام صادق (ع )، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.

نجمه در خانه امام صادق (ع )، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست !روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص )را دید که به او فرمودند:اى حمیده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد.پس از این پیام ، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع ) فرمود: پسرم !.نـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام ، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نیز در حق او نیکى کن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگینى نمى کرد وچون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندکرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک ، ارزشى فراتر یافت .

 

  فرزندان امام:

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی کاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یکی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها  است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند.

 

  تأثیر علمی آن بزرگوار:

امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری کرد که جان خود را فدا ساخت. 
 

سخنان برگزیده

* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏علیه السلام است.
* روایت شده است: أنّهُ (الکاظِم َ‏علیه السلام) کانَ یَبِکی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛
امام کاظم همواره از بیم خدا مى‏گریست، چندان که محاسنش از اشک تر مى‏شد.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکثُ الصَّفَقَةِ و تَرکُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

* امام کاظم ‏علیه السلام: عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

 کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

 * امام کاظم‏ علیه السلام: لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

 اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏کرد.

* امام کاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛

 کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

 در هر چیزى که چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

* امام کاظم ‏علیه السلام: مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: إذا کانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِکَ مِمّایَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت مى‏کند.

* امام کاظم‏ علیه السلام: إیّاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.

* امام کاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَکَ و بَینَ أخیکَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

* امام کاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَکُن أمُّعَةً؛
خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر کس مباش.
* امام کاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دوتا.
* امام کاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شکیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شکیبایى در بلا.

منبع:  برگرفته شده از سایت حدیث نت

 

 





زندگینامه امام رضا (ع) (جمعه 87/6/29 ساعت 4:3 صبح)

 Imam Reza

 

شناسنامه:  

ابوالحسن علی بن موسی ع ملقب به « رضا» امام هشتم از ائمه اثنی عشر ع و دهمین معصومین از چهارده معصوم ع. سال تولد آن حضرت را 148 و 153 ق و ماه تولید ایشان را ذوالحجه یا ذوالقعده یا ربیع الاول گفته اند .......

کنیه آن حضرت ابوالحسن و چون حضرت امیر (ع) نیز مکنی به ابوالحسن بوده است حضرت رضا (ع)  را ابوالحسن ثانی گفته اند. مشهورترین لقب ایشان «رضا» بوده که بنابر روایتی در عیون اخبار الرضا (1/13) علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا» این بوده است که ...... هم دشمنان مخالف و هم  دوستان موافق به (ولایت عهد او) رضایت دادند و چنین چیزی برای هیچیک از پدران او دست نداده بود،  از این رو در میان ایشان تنها او به «رضا» نامیده شد. مادر آن حضرت (ام ولد) به اغلب احتمالات  از مردم شمال آفریقا یا مغرب مراکش بوده است.

 

 ملاحظات سیاسی در انتخاب لقب ایشان:

به روایت طبری (وقایع سال 201) مأمون آن حضرت را «الرضی من آل محمد» نامید و شیخ صدوق  هم بنابر روایتی دیگر در «عیون اخبار الرضا (2/14)» چنین گقته است. باید متذکر شد که اعیان و مبلغان بنی عباس در اواخر عهد بنی امیه مردم را دعوت می کردند که به «رضا از آل محمد» بیعت کنند ، یعنی بی آنکه از کسی نام ببرند می گفتند: چون خلافت بنی امیه درست نیست باید به کسی از خاندان  محمد (ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت کنند. چون مأمون خود از بنی عباس بود (بنی عباس با حکومت آل علی مخالف بودند) و حضرت علی بن موسی بن جعفر را به ولایتعهدی برگزید. همه از مخالف و موافق به او راضی شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب مرسوم و مشهور شد.

 

 شخصیت علمی و اخلاقی آن بزرگوار:

شخصیت ملکوتی و مقام شامخ و زهد اخلاق حضرت رضا (ع) و اعتقاد شیعیان به او سبب شد که نه تنها در مدینه بلکه در سراسر دنیای اسلام به عنوان بزرگترین و محبوبترین فرد خاندان رسول اکرم (ص) مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگترین پیشوای دین شناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند. بیست و چند سال نداشت که در مسجد رسول الله (ص) به فتوی می نشست. علمش بسیار و رفتارش پیامبر گونه و حلم و رافت و احسانش شامل خاص و عام می گردید. کسی را با عمل و سخن خود نمی آزرد، تا حرف مخاطب تمام نمی شد سخنش را قطع نمی کرد. هیچ  حاجتمندی را مأیوس باز نمی گرداند. در حضور مهمان به پشتی تکیه نمی داد و پای خود را دراز  نمی کرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان می نشست و غذا می خورد. شبها کم می خوابید  و قرآن بسیار می خواند. شبهای تاریک در مدینه می گشت و مستمندان را کمک می کرد. نظافت را در  هر حال رعایت می کرد و عطر بسیار بکار می برد. عادتاً جامه ارزان و خشن می پوشید ولی در  مجالس و برای ملاقاتها و پذیرائیها لباس فاخر در بر می کرد. غذا را اندک می خورد و سفره اش  رنگین نبود. در هر فرصتی مردم مسلمان را به وظایف خود آگاه می کرد.....

 

 علل تحمیلی ولایتعهدی به امام رضا (ع):

الف) پس از قتل امین ، برادر مأمون، اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان  بنی عباس فرد  برجسته ای که مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت در یمن و کوفه و بصره و بغداد و ایران  عامه مردم از زمان منصور به بعد آن انتظاری را که از خلافت بنی عباس داشتند در نیافتند زیرا  مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعی بودند از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان علی (ع) بودند و امیدها و آرزوهای خود را به افراد برجسته و متقی این خاندان بسته بودند. فضل و  مأمون ........ با مشاهده اوضاع نابسامان شهرهای مهم و شورش مردم (مانند قیام ابوالسرایا در  کوفه و علوی دیگر در یمن) به این نکته پی برده بودند و می خواستند با انتخاب فرد برجسته و  ممتازی از خاندان علی به ولیعهدی رضایت مردم را به خود جلب کنند و پایه های خلافت مأمون را  مستحکم سازند به همین جهت مأمون در سال 200 ق بنا به گفته طبری رجا بن ابی الضحاک و فرناس  خادم (در بعضی از روایات شیعی یا سر خادم) را به مدینه فرستاد تا علی بن موسی بن جعفر (ع) و  محمد بن جعفر (عموی حضرت رضا ع) را به خراسان ببرند.

ب) در روایات شیعه آمده است که مأمون به حضرت رضا (ع) نوشت تا از راه بصره و اهواز و  فارس به خراسان بروند نه از راه کوفه و قم و دلیل این امر را کثرت شیعیان در کوفه و قم ذکر کرده اند  زیرا مأمون می ترسید که شیعیان کوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند. این مؤید آن است که  عامل فراخواندن حضرت رضا (ع) به خراسان عاملی سیاسی بوده است و مأمون می ترسیده است که کثرت شیعیان در کوفه و قم سبب شود که آن حضرت را به خلافت بردارند و رشته کار بکلی از دست مأمون خارج گردد.

 

 حدیث سلسله الذهب:

مشهور است که به هنگام ورود حضرت رضا (ع) به نیشاپور طالبان علم و محدثان دور محفه (بارگیر بی قبه، از ادوات سفر برای بار نهادن در آن / فرهنگ دهخدا) آن حضرت که بر استری نهاده بود جمع  شدند. و از ایشان خواستند که حدیثی بر آنها املا فرماید. حضرت حدیثی بطور مسلسل از آباء طاهرین خود رسول الله (ص) و جبرئیل از قول خداوند روایت کرد که « کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل  حصنی امن من عذابی» یعنی کلمه توحید با لا اله الا الله حصار و با روی مستحکم من است و هر که بدرون حصار من رفت از عذاب من در امان مانده. این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمه  اطهار (ع) تا حضرت رسول (ص) به سلسله الذهب معروف شده است. و درباره اینکه چرا آن حضرت  این حدیث را املا فرمود باید گفت که آن نوعی دعوت به وحدت کلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس و  مدخل آن این کلمه است که معتقدان به خود را از هرگونه تشویش و عذابی در امان می دارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروی اسلام از اختلاف کلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر تهاجم خارجی باشند و از دشمنی و مخالفت بر سر مسائل فرعی دوری گزینند.

 

 شرایط پذیرش ولایت عهدی از سوی امام رضا (ع) و مذاکرات بعمل آمده:

..... امام رضا (ع) پس از نیشاپور به طوس و از آنجا به سرخس و سپس به مرو که اقامتگاه

مأمون بود رفت. به روایت عیون اخبار الرضا (2/149) مأمون نخست به آن حضرت پیشنهاد کرد که خود  خلافت را قبول کند و چون آن حضرت امتناع کرد و در این باب مخاطبات زیاد میان ایشان رد و بدل گردید سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار و لایتعهدی را پذیرفت به این شرط که از امر ونهی و حکم و قضا دور باشد و چیزی را تغییر ندهد، علت مقاومت امام این بود که اوضاع را پیش بینی می کرد و بر او مسلم بود رجال دولت که عادت به لا ابالی گری و درازدستی عهد هارون الرشید کرده اند زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به انجام قوانین الهی نخواهد بود. مأمون پس از آن که آن  حضرت ولایتعهدی را پذیرفت امر کرد تا لباس سیاه که شعار عباسیان بود ترک شود و در باریان و  فرماندهان و سپاهیان و بنی هاشم همه لباس سبز که شعار علویان بود بپوشند. خود نیز جامه سبز پوشید  و نام امام را زینت بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت که در همه بلاداسلام بر منابر خطبه به نام امام خوانده شود و این به روایت طبری روز سه شنبه دوم رمضان سال 201 ق بود.

 

 عوامل مؤثر در شهادت و وفات حضرت رضا (ع):  

ـ چنانکه اشاره شد ظاهراً فضل بن سهل در ولایت عهدی حضرت رضا (ع) مؤثر بوده است. اما گویا  پس از انتخاب آن حضرت به ولایت عهدی وقایعی روی داده است که منجر به مخالفت فضل با حضرت  رضا (ع) شده است.

ـ نارضایتی خاندان بنی عباس در بغداد از انتخاب امام رضا (ع) به ولایت عهدی و دشمنی با فضل  بن سهل و مأمون بخاطر این انتخاب ـ تأثیر شخصیت کلامی امام رضا (ع) در دوران ولایتعهدی و شهرت آن حضرت که باعث حسادت  حاکم وقت یعنی مأمون می شد.

ـ حرکت های پیامبر گونه امام رضا (ع)، چون نماز عید فطر سال 202

ـ ..........

 (دایره المعارف تشیع / جلد 2/ ص 365)





زندگینامه امام صادق(ع) (جمعه 87/6/29 ساعت 4:1 صبح)

baner

السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق، یابن رسول الله

میلاد امام جعفر صادق علیه السلام، مؤسس فقه جعفری

را به ساحت مقدس ولی عصر و الزمان
حجة بن الحسن العسگری
تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.

نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده)
کنیه: ابو عبداللّه
لقب: صادق
پدر: حضرت محمد بن على (ع )
مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر

تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول ، سال 83 هجرى
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر مبارک : 65 سال
علت شهادت: مسمومیت
قاتل ملعون: منصور دوانیقى (خلیفه عباسى )
زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى
مدفن مطهر: قـبـر شریفش در قبرستان بقیع (واقع در مدینه منوره) در کنار قبر پدر و جدّ و عمویش امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى باشد.

baner

زندگینامه امام جعفر صادق(ع)

امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده است. لکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح ‏تر مى‏داند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روایت نخست، سال 80 هجرى، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روایتى نیمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده است. با این حساب مى‏توان عمر آن حضرت را 68 یا 65 سال گفت که از این مقدار 12 سال و چند روزى و یا 15 سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار مى‏آید و نیز بقیه مدتى است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است.

کنیه مادر امام (ع) را ام فروه گفته ‏اند. برخى نیز کنیه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قریبه یا فاطمه ذکر کرده‏اند.

کنیه آن حضرت ابو عبد الله بوده است و این کنیه از دیگر کنیه ‏هاى وى معروف‏تر و مشهورتر است. محمد بن طلحه گوید: برخى کنیه آن حضرت را ابو اسماعیل دانسته ‏اند. ابن شهر آشوب نیز در کتاب مناقب مى‏گوید: آن حضرت مکنى به ابو عبد الله و ابو اسماعیل و کنیه خاص وى ابو موسى بوده است.

لقب امام صادق (ع)

آن حضرت القاب چندى داشت که مشهورترین آنها صادق، صابر، فاضل و طاهر بود. از آنجا که وى در بیان و گفتار راستگو بود، او را صادق خواندند.

فضایل امام جعفر صادق (ع)

مناقب آن حضرت بسیار است که به اقتصار از آنها یاد مى‏کنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.» از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» یعنی: «از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: «هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذی یوتی الله منهم» یعنی «ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.» بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.

شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده‏ اند به اندازه ‏اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده ‏اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده ‏اند از دیگران سود نبرده ‏اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده ‏اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد.

بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: “شیعه جعفری”. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:

یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (148 83 هجری) ، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق “هویت مذهبی تشیع” پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.

امام و فقه اسلامی

ـ فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچ یک از (ائمه) اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.

ـ در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است.

ـ حضرت صادق (ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.

baner


آثار امام صادق (ع)

غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.

1- از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است.

2- رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .

3- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.

4- کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.

5- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی،‌ صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.

6- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.

7- رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.

8- بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.

9- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.

10- چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری،‌ عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری،‌ که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده است.

# همچنین ادعیه امام صادق (علیه السلام) (الصحیفة الصادقیة و الصادصیة الجامعة) : مجموعه ادعیه معتبره ای است که از دو امام بزرگوار پنجم و ششم (علیهماالسلام) در کتب روایی شیعه وارد شده و دانشگاه امام صادق (ع) آن را به مناسبت بیستمین سالگرد تاسیس دانشگاه همزمان با میلاد مسعود نبی اکرم اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) منتشر کرده است.

مأخذ اطلاعات فوق: دایره المعارف تشیع/ جلد دو





تفسیر بر زندگی امام سجاد(ع) (جمعه 87/6/29 ساعت 3:36 صبح)

                        

 حضرت امام زین العابدین علیه السلام

امام علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام مشهور به سجاد، چهارمین امام شیعیان بنا به قولی مشهور، در پنجم شعبان سال 38 هجری قمری متولد شد و در 12 محرم سال 95 هجری قمری به دست ولید بن عبدالملک به شهادت رسید. امام زین العابدین علیه السلام زمانی دیده به جهان گشود که زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علی بن ابیطالب علیه السلام بود. آن حضرت 3 سال از خلافت علوی و حکومت چند ماهه امام حسن علیه السلام را درک کرد. امام سجاد علیه السلام در عاشورای سال 61 هجری قمری حضور داشت و در آن واقعه به صورتی معجزه آسا نجات یافت و پس از شهادت پدرش امام حسین علیه السلام مسئولیت زمامداری شیعیان از جانب خدا بر عهده او گذاشته شد و از آن روز تا روزی که به شهادت رسید زمامدارانی چون یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک، معاصر بود.

 

امام سجاد علیه السلام در اوضاع ناگوار اجتماعی آن روز که ارزش های دینی دست خوش تغییر و تحریف امویان قرار گرفته بود، مهمترین کار خویش را در زمینه برقراری پیوند مردم با خدا، با دعا آغاز کرد.

چنین بود که مردم تحت تأثیر رو حیات آن حضرت قرار گرفتند و شیفته مرام و روش او شدند و بسیاری از طالبان علم و دانش در مسلک راویان حدیث او در آمدند و از سرچشمه زلال دانش وی که برخاسته از علوم رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین علیه السلام بود، بهره ها جستند.

 

  شرایط، مقتضیات و رسالتها در عصر امام سجاد علیه السلام:

اقتدار حکومتهای جبار و ظالم عصر، نظارت شدید و سختگیریهای بسیار بر مخالفان سیاسی بویژه شیعیان، سرکوبی قیامها با کشتارهای بی رحمانه، جهالت سیاسی و مذهبی مردم، شیوع بی دینی و مفاسد اخلاقی، و قلت یاران و مجاهدان واقعی، از جمله موانعی بودند که نگذاشتند امام سجاد علیه السلام به صورت مسلحانه قیام کنند.

مردم مسلمان عصر امام علیه السلام به علت تبلیغات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی حکومتهای نامشروع در برابر حقایق سیاسی و مذهبی در نهایت جهالت و بی دینی به سر می بردند. بدعتها و عقاید گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود.

در چنین شرایطی، بزرگترین و مهمترین مسئولیت امام سجاد علیه السلام، احیای مجدد اسلام ناب محمدی (ص)، تبیین جایگاه امامت و رهبری اهل بیت علیه السلام، مبارزه با جهالت سیاسی و مذهبی مردم و تربیت مجاهدان واقعی بود.

 

امام علیه السلام می باید در برابر حقایق سیاسی اسلام روشنگری می کردند بویژه که درباره امامت و رهبری و افشاگری علیه حکومتهای غاصب و ظالم و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود که شیعیان و مسلمانان را برای مبارزه و جهاد علیه ظلم، بدعت و گمراهی آماده می ساختند.

آن حضرت موفق شدند که در سخت ترین شرایط و با استفاده از ظریفترین شیوه های تبلیغاتی و مبارزاتی، در اهداف خویش موفق و پیروز شوند.

سرانجام امام علیه السلام در راه پایداری و استقامت در این جهاد مقدس، به مقام والای شهادت نایل شدند.

   نقش امام سجاد در تربیت موالی :

"موالی" یعنی: عده ای از ایرانیان که به عراق آمده و در آنجا با تشیع آشنا شده. همچنین از جمله موضوع شایع در قرن اول و دوم هجری تربیت موالی بود. این افراد عمدتاً به علت داشتن استعداد مناسب و نیز آمادگی کسب علم و نیز با احساس ضعفی که ایشان در برابر عرب ها داشتند و درصدد بودند که آن را جبران کنند، به خوبی در زمینه حدیث کار کردند و در نتیجه توانستند در مدت زمانی کوتاه از فقها و محدثین مراکز عمده اسلامی شوند. این افراد در خانواده های مختلف عرب، تربیت شده بودند که طبعاً انگیزه های سیاسی و مذهبی جاری و مرسوم در آن قبایل و عشیره ها، به اینان نیز سرایت کرده بود، به ویژه کوفه، بیشتر گرایش شیعی داشت و "موالی" آن نیز چنین بودند، از این رو اهل بیت علیهم السلام نیز از این ویژگی برای تربیت موالی استفاده کردند.

 

در این میان، سیاست علی بن الحسین علیه السلام شایان توجه بسیار است. امام می کوشید تا در مدینه، با تربیت طبقه "موالی"، راه را برای آینده باز کند. و اسلام صحیح و سلیم را به آنان (که زمینه کافی داشتند) انتقال دهد، پس با شخصیتی که امام داشت به شایسگی می توانست در روحیه موالی اثر بگذارد و احساسات شیعی را به آنان انتقال دهد.

استاد "سید جعفر مرتضی" در تشریح سیاستهای امام سجاد علیه السلام و به منظور بخشیدن حیاتی نوین به مکتب جعفری، اشاره به این نکته دارد که آن حضرت غلامان را می خرید و آنان را آزاد می کرد، به طوری که به نوشته "سید الاهل" : غلامان این مسئله را دریافته، شور و شوق فراوانی داشتند که مشمول اقدام امام شوند. امام نیز در هر سال و ماه و روز و به مناسبت هرحادثه، آنان را آزاد می ساخت. به طوری که درمدینه قریب به یک لشگر از موالی آزاد شده و کنیزکان رهایی یافته، به سر می بردند که تمامی آنها از موالی امام سجاد علیه السلام بودند. و شمار آنها به 50 هزار تن یا بیشتر می رسید.

 

مؤلف محترم "اعیان شیعه" نیز می نویسد: او سودانیان را می خرید، حال آنکه هیچ نیازی به آنان نداشت. استاد "سید جعفر مرتضی" پس از ذکر این مطالب نتایج متعددی از این مسئله می گیرد و می نویسد: یعنی نتیجه چنین سیاستی، این بود که موالی، اهل بیت علیهم السلام نمونه های انسانیت و اسلامیت به شمار می رفتند. و آمادگی کامل داشتند تا در شرایط گوناگون در کنار آنها قرار بگیرند، شواهدی نیز وجود دارد که نشان می دهد "موالی" در مواقعی که علویین مورد ظلم قرار می گرفتند و یا بعضی از حکام به آنها ستم می کردند، به یاری آنها می شتافتند.

 

احادیثی از امام سجاد (ع)

 

إنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللهِ لَمَنزِلَهٌ یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یَومَ القیِامَهِ

عباس را نزد خدا منزلتی است که روز قیامت همه شهیدان بر آن رشک می برند.

 

الخصال، ج 1، ص 68

خَفِ اللهَِ تَعالی لِقُدرَتِهِ عَلَیکَ وَ اسْتَحیِ مِنهُ لِقُربِهِ مِنکَ

از قدرت خدای بزرگ بر خود، اندیشه کن و از نزدیکی اش به تو، شرمگین باش.

 

بحارالانوار، ج 78، ص 160

هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُهُ

هلاک شد آن که راهنمای حکیمی ندارد تا ارشادش کند.

 

بحارالانوار، ج 78، ص 159

مَن رَمَی النَّاسَ بِما فیهم، رَمَوهُ بِما لَیسَ فیه

هر که به مردم نسبتی دهد که در آنها هست، نسبتی به او دهند که دراو نیست.

 

بحارلانوار، ج 75، ص 261

نَظَرُ المُؤمِنِ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ لِلمَوَدَّهِ وَ المَحَبَّهِ لَهُ عِبادهُ

نگاه مومن به چهره برادر مومن خود از روی دوستی و محبت به او، عبادت ا ست.

 

تحف العقول، ص 282

إنَّها (الصَّدَقهَ) تَقَعُ فی یَدِ اللهِ أن تَقَعَ فی یَدِ السّائلِ

صدقه قبل از این که دردست نیازمند قرار گیرد، در دست خداوند قرار می گیرد.

 

عّده الّداعی، ح 121

أنتِ بِحمدِاللهِ عالِمَهٌ غَیرُ مُعَلَّمَهٍ و فَهِمَهٌ غیرُ مُفَهَّمهٍ

(ای زینب) تو بحمد الله ـ عالمی هستی که نزد کسی تعلیم ندیدی و دانایی هستی که نزد کسی نیاموختی. 

 

بحارالانوار، ج 45، ص 164

المًؤمنُ یَصمُتُ لِیَسلَمَ وَ یَنطِقُ لِیَغنَمَ

مومن سکوت می کند تا سالم ماند و سخن می گوید تا سود برد. 

 

الکافی، ج 2، ص 231

إنّ حُبَّنا أهلَ البَیتِ یُساقِطُ عَنِ العِبادِ الذّنوبَ کَما یُساقِطُ الرّیحُ الورَقَ مِنَ الشَّجَرِ

محبت ما، اهل بیت، گناه بندگان را فرو می ریزد. چنانکه باد، برگ درخت را. 

 

بشاره المصطفی، ص 3

إذا قامَ قائِمُنا أذهَبَ اللهُ عَن شیعَتِنا العاهَهَ و جعلَ قُلوبَهُم کَزُبَرِ الحَدیدِ

آن گاه که قائم ما قیام کند، خداوند آفت را از شیعیان ما بزداید و دل هایشان را چون پاره های آهن گرداند.

 

الخصال. ص 541

إنَّ الحَسَنَ بنَ علیٍّ (ع) کانَ أعبَدَ النّاسِ فی زَمانِهِ و أزهَدَهُم و أفضَلَهُم

امام حسن (ع) در زمان خود عابدترین، زاهدترین و برترین مردم بود. 

 

امالی صدوق، ص 150

اَلمُنتَظِرونَ لِظهُورهِ أفضَلُ أهلِ کُلِّ زَمانٍ

منتظران ظهور امام مهدی (عج) برترین اهل هر زمان اند.

 

بحارالانوار، ج 52، ص 122

کَفی بِنَصرِاللهِ لَکَ أن تَری عَدُوَّکَ یَعمَلُ بِمَعاصِیِ اللهِ فیکَ

تو را یاری خدا همین بس که می بینی دشمنت به قصد تو خدا را نافرمانی می کند.  

بحارالانوار. ج 78، ص 136

رَحِمَ اللهُ العَبّاسَ آثَرَ و أبلی و فَدی أخاهُ بِنَفسِهِ

رحمت خدا بر عباس! ایثار کرد و کوشید و جان فدای برادرش کرد.

    





تفسیر کوتاهی بر زندگی اما حسن مجتبی (ع) (جمعه 87/6/29 ساعت 3:30 صبح)

                  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امام حسن مجتبی (ع) و برادرشان امام حسین (ع) دو فرزند امیرالمومنین علی (ع) بودند از حضرت فاطمه (س)، دختر پیغمبر اکرم (ص) و پیغمبر اکرم بارها می فرمود  که حسن و حسین فرزندان من هستند و به پاس  همین کلمه علی (ع) به سایر فرزندان خود می فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

امام حسن مجتبی (ع) سال سوم هجرت در مدینه متولد شد و هفت سال و اندی جد خود را درک نمود و در آغوش پر مهر آن حضرت به سر برد و پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) که با رحلت حضرت فاطمه سه ماه یا شش ماه بیشتر فاصله نداشت تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت.

 

بعد از شهادت امام علی (ع) مردم کوفه با امام حسن (ع) بیعت کردند و آن حضرت شش ماه و چند روز خلافت ظاهری را نیز به عهده داشت و در این مدت معاویه که دشمن سرسخت علی (ع) و خاندان او بود و سالها به  طمع خلافت ( در ابتدا به نام خوانخواهی  خلیفه  سوم و سپس به دعوی صریح خلافت) جنگیده بود،‌ به عراق که مقر امام حسن مجتبی (ع) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد و از سوی دیگر سرداران لشکر امام  حسن مجتبی (ع) را تدریجا با پولهای گزاف و نویدهای فریبنده  اغوا نمود و لشکریان را بر آن حضرت شورانید. بالاخره آن حضرت به صلح مجبور شده خلافت ظاهری را با شرایطی (بشرط اینکه پس از درگذشت معاویه دوباره خلافت به امام حسن مجتبی (ع) برگردد و خاندان شیعیانش از تعرض مصون باشند) به معاویه واگذار نمود.معاویه به  این ترتیب خلافت اسلامی را قبضه کرد و وارد عراق  شده و در سخنرانی رسمی عمومی،‌ شرایط صلح را لغو نموده و از هر راه ممکن استفاده کرده، سخت ترین فشار و شکنجه را به اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت.

 

امام حسن مجتبی (ع) در تمام  مدت امامت خود  که ده سال طول  کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگی  کرد و هیچگونه امنیتی حتی در داخل خانه خود نداشت و بالاخره در سال پنجاه هجری به تحریک معاویه به دست همسر خود مسموم و شهید شد. امام حسن مجتبی (ع) در کمالات انسانی، یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بودو تا پیغمبر اکرم (ص) در قید حیات بود او و برادرش در کنار آن حضرت جای داشتند و گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد.

 

عامه و خاصه از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده اند که درباره حسن و حسین (ع) فرمود: این دو فرزند من امام  می باشند خواه برخیزند خواه بنشینند (کنایه است از تصدی مقام  خلافت ظاهری و عدم  تصدی آن) و  روایات

 بسیار از پیغمبر اکرم و امیرالمومنین علی (ع) در امامت آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش وارد شده است.





عاشورا (جمعه 87/6/29 ساعت 3:19 صبح)




<   <<   6   7   8   9      >