سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زندگینامه حضرت آیت الله خامنه ای(5) (سه شنبه 87/7/2 ساعت 2:40 صبح)

امیر انتظام

متن اعلامیه دولت که به خاطر مخالفت جدى امام انتشار نیافت، به شرح زیر است.

نظر به تبصره ماده 35 لایحه قانون انتخابات مجلس، بررسى نهایى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران مصوب 14 تیر ماه 1358 شوراى انقلاب اسلامى که مقرر داشته:

«تبصره - مدت زمان بررسى و تنظیم قانون اساسى جمهورى اسلامى، از تاریخ افتتاح حد اکثر یک ماه مى‏ باشد» و نظر به این که وکالت و نمایندگى اعضاى مجلس مذکور، مقید و محدود به مدت و شرایطى بوده که در این لایحه قانونى تعیین شده و انتخاب کنندگان نیز به استناد مقررات آن قانون، براى مدت معین (یک ماه) آنان را انتخاب کرده ‏اند و با توجه به این که طبق اصول و موازین شرعى و حقوقى، اگر وکالت و نمایندگى محدود به زمان معینى باشد، بعد از انقضاى آن، وکالت و نمایندگى زائد مى ‏شود. در ضمن، ماده 19 لایحه قانونى اداره امور مجلس و نظامنامه داخلى مجلس، بررسى نهایى قانون اساسى مصوب 8 شهریور ماه 1358 شوراى انقلاب اسلامى نیز مدت بررسى اصول قانون اساسى را جمعا سى روز تعیین کرده است.بنابر این، ادامه کار مجلس بررسى نهایى قانون اساسى پس از انقضاى مدت و روال وکالت مخالف قانون و مصوبات آن، فاقد اعتبار است و چون وکیل حق ندارد مدت وکالت‏ خود را یک طرفه تمدید کند، تمدید مهلت قانونى از طرف آن مجلس، وجهه شرعى و قانونى نداشته است.با این حال، به استناد اصول و قوانین فوق، انحلال مجلس، بررسى نهایى اصول قانون اساسى اعلام مى‏ شود.

دولت ظرف یک ماه از این تاریخ، براى تصویب پیش‏نویس قانون اساسى که از طرف دولت، تنظیم و با تایید مقام رهبرى انقلاب، به تصویب شوراى انقلاب رسیده است. (با اصلاحاتى که مورد تصویب شوراى انقلاب و تایید مقام رهبرى مى ‏باشد) به آراى عمومى مراجعه خواهد کرد. 

نقشى که آیت الله خامنه ‏اى در خنثى کردن این توطئه شوم داشتند، همان قیدى است که امیر انتظام از آن به عنوان «غلطى که روى طرح گذاشتند» یاد مى ‏کند و منظور او، آگاه کردن حضرت امام پیش از انتشار این طرح بود.اگر چه لیبرالها در ارزیابى خود اشتباه مى‏کردند، اما اگر هم این طرح اعلام مى‏شد، حضرت امام قدس سره توى دهان آنان مى‏زد و اجازه نمى‏داد فرصت‏به نفع تفکرات انحرافى از انقلاب گرفته شود، لیکن حضور کسانى چون آیت الله خامنه ‏اى و اندیشه ناب آنان، و حمایت قاطعانه از مواضع حضرت امام و نظام اسلامى، موجب ناکامى منحرفان در مواقع متعدد گردید.امیر انتظام از سوى هیات دولت، نامه‏اى تهیه کرده بود که به امضاى پانزده نفر از وزراى کابینه دولت موقت رسیده بود و بنا شد نامه را براى عموم پخش کنند و مجلس خبرگان را غیر قانونى و منحل اعلام کنند.بنابر این گذاشته بودند که اگر امام با این خواست موافقت فرماید، که به مراد رسیده‏ اند و اگر مخالفت فرماید، دسته جمعى استعفا دهند! !

موقعى که این نامه در هیات وزیران مطرح مى‏شود، آیت الله خامنه‏ اى که از طرف شوراى انقلاب در آن جلسه حاضر بودند، بشدت در مقابل این توطئه مى‏ایستند و بالاخره آنها را قانع مى‏کنند که پیش از انتشار نامه، مساله را با امام درمیان گذارند. حضرت امام نیز با شنیدن درخواست آنان، به طور قاطع مخالفت‏ خود را اعلام و بر قانونى بودن ادامه کار مجلس خبرگان قانون اساسى، تاکید و حتى استعفاى جمعى آنان را بلامانع اعلام مى‏کنند و بدین وسیله، توطئه شوم لیبرالها خنثى شد. (9)

سخت‏ ستیزى با امریکا و ملى ‏گرایان و لیبرالها

توطئه امریکا و عناصرى که در داخل به دنبال ارتباط و اتصال با امریکا بودند، تنها به این مورد اختصاص نمى‏یابد.جریانهاى رنگارنگى در صدر انقلاب اتفاق افتاد که هریک از آنها مى‏توانست آغاز انحرافى بزرگ در اهداف و مسیر انقلاب اسلامى باشد.حجم این توطئه‏ ها و تنوع آنها به گونه‏ اى است که جمع‏ آورى و تدوین آنها، بخوبى نشان مى‏دهد که از یک سو عمق عناد، کینه و دشمنى استکبار جهانى و در راس آنها، امریکاى جهانخوار، با اسلام و انقلاب اسلامى چقدر است و از سوى دیگر، عنایت‏ حق تعالى و توفیق رهبر انقلاب اسلامى، حضرت امام خمینى قدس سره و ملت مسلمان، متعهد و فداکار ایران در خنثى کردن این توطئه ‏ها چه میزان بوده است و حقیقتا تنها از یک نظام الهى و بزرگ، این معجزه ساخته است.

مقام معظم رهبرى در نقل خاطرات خود، به بخشهایى از برخى توطئه‏ هاى عناصر ملى‏گرا که در راستاى طرح مجدد امریکا و بازگشت او به ایران انجام مى‏گرفت، اشاره فرموده ‏اند که نقل آنها، هم شیرین است و هم عبرت ‏آموز، و یادآور سختى روزگارى که تنها هوشیارى و ایمان شاگردان وفادار امام، باعث‏ شد که آن تلخیها به شیرینى پیروزى تبدیل شود.عبرت از آن‏جا که اعتماد به این عناصر امتحان پس داده، ولو در شعارهاى به ظاهر پسندیده و زیبا، در حکم از یک سوراخ دوبار گزیده شدن است که شایسته بندگان هوشیار و مؤمن خدا نیست.

باید بگویم که مبارزه با امریکا در نهضت عظیم اسلامى ما، یکى از خطوط اصلى و لاینفک این نهضت از آغاز تا تسخیر لانه‏ى جاسوسى که اوج این مبارزه به حساب مى‏آمد، بود و تا امروز هم هست.در سال 42 امام اعلان کردند، رئیس جمهور امریکا منفورترین مردم در نزد ملت ایران است، یعنى امام آن روز با این جمله، یک حرکت ‏سیاسى - تبلیغاتى عظیمى را بر ضد سیاست امریکا در ایران انجام دادند و همچنان که شما مى‏دانید، زمامداران جهانى خیلى مایلند در میان ملتها وجهه داشته باشند و این را یک زمینه مناسب براى پیشرفت ‏سیاستهاى خودشان مى‏دانند، لذا آخرین چیزى که در یک مملکت از دست مى‏دهند، همان وجهه ‏ى سیاسى‏ است، یعنى آنها سعى ‏شان بر این است که اگر منافع اقتصادى‏شان را هم از دست مى‏دهند، لااقل آبرویشان را از دست ندهند و امام از آن روز، این مبارزه صریح علنى با حیثیت امریکا را در ایران و در میان مردم شروع کردند در طول این مدت، ما همیشه احساس مى‏کردیم طرف مبارزه‏ ى ما شاه و امریکا هستند، یعنى واقعا شاه را از امریکا جدا نمى‏دانستیم، لذا هر حرکتى علیه رژیم انجام مى‏دادیم، احساس مى‏کردیم داریم بر ضد امریکا انجام مى‏دهیم و چنین تصورى در انقلاب جا افتاده و قطعى بود تا این که انقلاب پیروز شد، و بعد از پیروزى انقلاب هم طبعا این روند وجود داشت، لذا با هر گرایش و انگیزه‏اى که اندکى جانبدارى آمریکا در آن تصور مى‏شد بشدت مخالفت مى ‏کردیم.

به خاطر دارم در جلسات هیات دولت، یک روز رئیس هیات دولت موقت‏ با عصبانیت ‏به این مضمون و با ناراحتى در کمال تعجب گفت: «چرا این مرگ بر امریکا را مردم ول نمى‏کنند!؟» ما که از ناراحتى و تعجب ایشان بشدت متعجب و ناراحت ‏شدیم به ایشان گفتیم این چه حرفى‏ست که مى‏گویى؟ ! مگر مى‏شود شعار مرگ بر امریکاى مردم را که یک شعار طبیعى است و هیچ‏کس در ذهن مردم نگذاشته بلکه فرهنگ مبارزه و انقلاب این را به آنها یاد داده، از ذهن مردم بگیریم و مگر چنین کارى جایز است؟

اگر به خاطر داشته باشید، در ماه‏ هاى اول پیروزى انقلاب، یکى از سناتورهاى امریکایى در مجلس سناى امریکا یک چیزى بر ضد ایران اظهار کرده‏ بود که در این‏جا تظاهرات عظیمى در همین میدان 7 تیر فعلى برپا شد، که آقاى هاشمى آن‏جا سخنرانى کرد و فرداى آن روز هم به آقاى هاشمى سوء قصد کردند، یعنى آن‏قدر حساس بودند روى این قضیه که بلافاصله بعد از سخنرانى آقاى هاشمى که سخنرانى خوبى هم بود، به ایشان سوء قصد کردند و در اسنادى که بعدا به وسیله ‏ى دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از لانه‏ى جاسوسى بیرون آمد، مشخص شد که سفیر امریکا و نمایندگان سفارت امریکا از آن روز و بعد از آن تظاهرات، منتظر حمله به سفارت بودند و در آن روز، نگران بودند که ممکن است‏ به سفارت حمله شود تا این که در 13 آبان سال 58 حرکت تسخیر لانه‏ى جاسوسى به وسیله ‏ى دانشجویان پیرو خط امام انجام گرفت و مورد تایید امام و عموم ملت و نمایندگان مجلس خبرگان و همه‏ ى کسانى که در این میدان حضور داشتند، قرار گرفت.و این اوج مبارزات ایرانى و اسلامى بر ضد امریکا بود.

امریکاییها بعد از انقلاب امیدوار بودند که شاید بتوانند به یک کیفیتى، دست کم بخشى از منافع از دست رفته‏ ى قبلى خودشان را در ایران تجدید کنند و این امید براى آنها بیجا هم نبود، چون در دولت موقت، آن روز عناصرى بودند که آشکارا از منافع امریکا در ایران دفاع مى‏کردند و بعضى هم بودند که شاید خیلى آشکارا دفاع نمى‏کردند، اما آنچه که قطعیت دارد، این است که دولت موقت هیچ‏گونه حساسیت منفى در مقابل امریکاییها نداشت و از این که امریکاییها باز هم بساط شان را در ایران پهن کنند، نگران نبود و فقط مى‏گفت ما آن نوع روابطى را که با شاه داشتند، قبول نمى‏کنیم و این طبیعى بود که وقتى امریکاییها مى‏خواهند وارد شوند نمى‏گویند ما نوع روابط شاه را با شما خواهیم داشت و دولت موقت هم، حتى نگران نبود که این روابط ممکن است‏یک روزى منتهى به آن‏گونه روابط شود، و در اثر سهل ‏انگاریها و ساده‏ اندیشیها باز مملکت‏ بعد از یک چنین انقلاب و فداکاریهایى مجددا به دام استکبار اخراج شده از ایران بیفتد.

من یک خاطره‏اى از شوراى عالى دفاع دارم که آن را نقل مى‏کنم، یعنى به طورى که یادم مى‏آید، آن روزها در یکى از جلسات شوراى عالى دفاع یک چیزى مطرح شد که براى من خیلى تعجب‏ آور بود و شوراى عالى دفاع در آن وقت، تشکیل مى‏شد از نخست وزیر و وزیر دفاع که از دوستان قدیمى نخست‏ وزیر بود و رئیس ستاد وقت، دو نفر نظامى به عنوان مشاور رئیس دولت و من.اما چگونه بود که من در آن جلسه شرکت مى‏کردم.این را درست ‏به یاد ندارم که به چه بهانه و به چه صورتى من در آن جلسه شرکت مى‏کردم، چون بنا نبود که در آن جلسات به ما خیلى میدان بدهند و بعدها مرحوم شهید چمران هم در آن جلسات شرکت مى‏کرد.لکن من قبل از شهید چمران در آن جلسات عضو بودم و آن‏طور که یادم مى‏آید، دو نفر نظامى را آقاى مهندس بازرگان انتخاب کرده بود که یکى سپهبد «آذربرزین‏» ، معاون نیروى هوایى زمان شاه بود، یکى هم یک سرلشکرى از نیروى زمینى، به نام سرلشکر «خزاعى‏» بود که تصور مى‏کنم این دو نفر جزو ارتشیهاى وابسته به دستگاه شاه و خیلى نزدیک به آنها بودند، و اینها جزو شوراى عالى دفاع آن روز بودند، با رئیس ستاد و احتمالا فرمانده‏ى نیروى هوایى آن روز - که بعدا دستگیر و به زندان افتاد - و دیگران هم بودند.

یک روز در جلسه‏ ى شوراى عالى دفاع، وقتى منشى جلسه دستور جلسه را مى‏خواند، این‏طور گفت و شرح داد که دفتر مستشارى امریکا در ایران، چهار اسم براى دفتر نظامى خودشان در ایران پیشنهاد کرده‏ اند و گفته‏ اند قبلا دفتر نظامى ما که به نام مستشارى نظامى نامیده مى‏شد و حالا آن دستگاه مستشارى با آن طول و عرض نیست، یکى از این چهار نام را براى آن دفتر پیشنهاد مى‏کنیم.و بنده در آن جا ناگهان با کمال تعجب متوجه شدم که امریکاییها هنوز در ارتش حضور دارند، در حالى که ما خیال مى‏کردیم امریکاییها بکلى ازاله شدند و از ارتش بیرون رفتند، در صورتى که در آن جلسه معلوم شد آمریکاییها حضور دارند.لذا من با تعجب سؤال کردم، چه اسمى و چه دفترى و چه مرکزى؟ مگر امریکاییها در نیروى هوایى و در ارتش هنوز دفتر دارند؟ گفتند بله، یک چنین دفترى هست.و لذا من گفتم، چون از وجود چنین مرکز و دفترى خبر ندارم، بنابر این، این بحث نباید مطرح شود، لذا اول براى ما این سؤالها را پاسخ دهید که این دفتر، کى تشکیل شده، اعضایش چند نفرند؟ و چه کسى اجازه‏ ى تشکیل آن را داده؟ و چند تا سؤال این چنینى کردم که حالا جزییات سؤالها را به خاطر ندارم، اما به هرحال، گفتم، اول پاسخ این سؤالات را براى ما بیاورید تا بعد پیرامون آن بحث کنیم.البته در آن جلسه، هیچ‏کس جرات نکرد با این سؤالات من مخالفت کند و چون مساله مربوط به امریکاییها و خطرناک بود، مى‏ترسیدند اگر مخالفت کنند، براى خودشان بد باشد.غرض این است که براى رئیس دولت آن روز، خیلى راحت‏ بود در شوراى عالى دفاع که از حساس ترین ارگان سیاسى - نظامى مملکت است، راجع به نام دفتر امریکاییها در ایران بحث ‏شود و هیچ حساسیتى هم نسبت‏ به آن نداشته باشد، و لابد اگر من در آن جلسه نبودم، یک اسمى هم برایش تعیین مى‏کردند و مى‏شد مثلا قانونى یا شبه قانونى، که امریکاییها دفترى هم در نیروى هوایى یا ارتش داشته باشند.و لذا در یک چنین اوضاع و احوالى، طبیعى بود که امریکاییها امید برگشتن به ایران را داشته باشند و این امید خیلى بیجا و بى‏مورد هم نبود.ولى خوشبختانه ناگهان حرکت تسخیر لانه‏ى جاسوسى به وسیله‏ى دانشجویان پیرو خط امام واقع شد و این حرکت، اگرچه ابتدا یک حرکت دانشجویى بود، اما بعدا تبدیل به یک حرکت عمومى ملت و همگانى شد که امام هم تایید کردند و مرحوم شهید آیت الله بهشتى، نایب رئیس مجلس خبرگان هم از پشت تریبون مستقیم مجلس خبرگان، این حرکت را تایید کردند، که همه شنیدند و همه‏ى دست اندرکاران نیز تایید کردند، و از روزنامه‏ها هم، آن روزنامه‏اى که خیلى تایید کرد و در تاییدش پیگیرى و اصرار داشت، تنها روزنامه ‏ى جمهورى اسلامى بود. (10)

یکى از وقایع مهم انقلاب اسلامى که از سوى حضرت امام قدس سره به انقلاب بزرگتر از انقلاب اول موصوف شد، اشغال لانه جاسوسى توسط دانشجویان پیرو خط امام است.امریکا به رغم تمامى دشمنیهایى که با ملت ایران در طول سالهاى استقرار رژیم محمد رضا به عمل آورده بود، پس از پیروزى انقلاب اسلامى با خویشتندارى نظام اسلامى و ملت و رهبرى انقلاب مواجه شد. لیکن به جاى جبران مافات، به توطئه‏ هاى مختلف علیه نظام نوپاى اسلامى اقدام کرد، از جمله سفارت خویش در تهران را به لانه جاسوسى علیه حکومت اسلامى تبدیل کرد و با عناصر ملى‏گرا، لیبرال و ناراضى تماس گرفت و تلاش کرد تا آنان را به هم پیوند داده، در راستاى منافع خود به کار گیرد.

تحریک اقوامى مانند کردها در کردستان، اعراب ایران در خوزستان، بلوچها، ...و اغتشاشاتى که در ترکمن صحرا، کردستان و خوزستان ایجاد کرد، در کارنامه سیاه امریکا نقش بست.از این حرکات مهمتر، پذیرفتن شاه فرارى و مخلوع به امریکا، دهن کجى مستقیمى بود که به انقلاب اسلامى نشان داد.امریکا در نظر داشت‏با تمرکز مخالفان اسلام حول شاه، دسیسه علیه نظام اسلامى را سامان بدهد.افشاگرى حضرت امام قدس سره علیه اقدامهاى خصمانه امریکا، دانشجویان پیرو خط امام را به اشغال لانه جاسوسى امریکا در 13 آبان 1358 واداشت.اسناد به دست آمده از لانه جاسوسى، وسعت مداخله امریکا در ایران اسلامى و توطئه‏ هاى خطرناک او را نشان داد.لیبرالها در برابر افشاى ارتباطات خود با عوامل امریکا برآشفته شده و حمله‏ هاى شدیدى را علیه این اقدام انقلابى به عمل آوردند.در راس این اقدامها، استعفاى دولت موقت‏ بازرگان بود که از سوى امام پذیرفته شد و شوراى انقلاب موظف شد امور کشور را تا شکل ‏گیرى مجلس شوراى اسلامى و انتخاب رئیس جمهورى اداره کند.در برابر تهاجم گسترده عوامل لیبرال و منحرف به اشغال لانه جاسوسى، معتقدان و متعهدان به انقلاب اسلامى و خط امام، از این اقدام حمایت جدى و کارساز انجام دادند و نگذاشتند موج تبلیغات آنان، این اقدام انقلابى را مشوه یا از مسیر خود خارج سازد.مقام معظم رهبرى، از جمله کسانى هستند که بیشترین حمایت را از اشغال لانه جاسوسى به عمل آوردند و بطور جدى در خنثى نمودن تبلیغات لیبرالها اقدام مى‏کردند.عوامل داخلى مرتبط با امریکا، هماهنگ با دولتمردان امریکایى و دلالان بین المللى آنها، تلاش مى‏کردند تا گروگانهاى امریکایى را از دست دانشجویان پیرو خط امام خارج کرده، در اختیار شوراى انقلاب قرار بگیرد.حضرت آیت الله خامنه ‏اى، از جمله کسانى بودند که با این طرح امریکایى بشدت مخالفت کردند و استدلالشان این بود که با تحویل گرفتن گروگانها از سوى شوراى انقلاب، دولت ایران به عنوان یک دولت در مقابل دیپلماسى سراسر جهان قرار گرفته و حرفى براى گفتن نخواهد داشت و دولت ایران متهم به گروگانگیرى خواهد شد.معظم له همراه با دو تن از یاران، سایر اعضاى شوراى انقلاب را تهدید مى‏کنند که اگر گروگانها را تحویل بگیرند، صریحا و علنا مخالفت ‏خود را به مردم خواهند گفت و امام را هم در جریان امر قرار خواهند داد، و به این وسیله، طرح شوم امریکا و ایادى او را خنثى مى‏کنند.

مساله از توطئه تحویل گروگانها به شوراى انقلاب فراتر بود.در درون شوراى انقلاب، عناصر طرفدار سیاست امریکا یک گرایشى بودند که در کلیه مسایل موضعى موافق با امریکا، مخالف با مواضع انقلاب اسلامى و حضرت امام (ره) داشتند.در برابر این گرایش، طرفداران و متعهدان به انقلاب اسلامى بودند که با هوشیارى و اقدامهاى خود، مانع از تحقق خواسته‏ ها و آرزوهاى ملى گراها مى‏گشتند: به طور کلى در شوراى انقلاب، دو گرایش وجود داشت، یکى گرایش مخالف با این جمع (دانشجویان پیرو خط امام) و دیگر گرایش موافق با اینها، که گرایش موافق با این جمع ماها بودیم، یعنى روحانیون شوراى انقلاب و بعضى از غیر روحانیون، و مخالفین عمده، بنى صدر و بازرگان و قطب زاده بودند که بنى صدر طبعا با این چیزها خیلى مخالف بود و بازرگان هم، سیاستش سیاست مخالفت ‏با این جریان و اصلا شکست‏ خورده‏ى این جریان بود.قطب زاده هم که وزیر خارجه با آن روحیات بود و با آن دید سیاسى که قطب زاده داشت، طبیعى بود با این جریان موافقت نمى‏کرد، لذا دایما سعى مى‏کردند این بچه‏ ها را کمونیست و وابسته به حزب توده معرفى کنند.حتى چندین‏ بار قطب زاده در شوراى انقلاب ادعا کرد که اینها تحت تاثیر توده‏ ایها هستند و من چون اینها را مى‏شناختم و تنها کسى بودم که در آن جمع با رؤوس این بچه ‏ها آشنایى داشتم، ...لذا از اینها دفاع شدید مى‏کردم و مى‏گفتم اینها بچه‏هاى مسلمانى هستند و به هیچ وجه با توده‏ایها ارتباطى ندارند.تا این که قرار شد شوراى انقلاب نماینده ‏اى بفرستد بین دانشجویان، تا هم مسائل دانشجویان را براى ما مطرح کند و هم مسائل ما را براى دانشجویان بیان دارد، که قطب زاده داوطلب شد و گفت من مى‏روم.ولى من مخالف بودم، زیرا مى‏دانستم بچه ‏ها از دیدن قیافه‏ ى قطب زاده بدشان مى‏آید و او هرگز نخواهد توانست ‏حرفهاى آنها را بگیرد و براى شوراى انقلاب بیاورد یا بالعکس در عین حال، چون دیدم آن طرفیها به اتفاق کلمه روى قطب زاده تکیه کردند، نخواستم مخالفت‏ خودم را ابراز کنم و گفتم، حالا برو ببینیم چه مى‏شود، که همان‏طور هم شد و قطب زاده براى اولین بار که رفت، اصلا نتوانست‏ با آنها ملاقات کند، زیرا بچه ‏ها به او اعتنا نکرده بودند و ظاهرا بار دوم هم این اتفاق افتاد و منجر شد به این که دیگر قطب زاده نرود.لکن من گاهى مى‏رفتم با بچه‏ ها مى‏ نشستیم، مسائلشان را مى‏شنیدم و مطالبى با آنها در میان مى‏گذاشتم، و مطالب آنها را به دوستان خودمان در شوراى انقلاب منتقل مى‏کردم.حتى یک بار هم که قرار شد به خبرنگاران اجازه بازدید از گروگانها را بدهند، بنا بود فردى از شوراى انقلاب هم باشد که خود دانشجویان پیشنهاد کردند آن فرد من باشم، و لذا من رفتم با یکایک اینها از نزدیک همراه با خبرنگاران خارجى ملاقات کردم و یک مصاحبه و فیلمبردارى مفصلى در این رابطه انجام گرفت - که نمى‏دانم فیلمش الان موجود است‏ یا نه. - به هر حال، موضع شوراى انقلاب یک چنین موضعى بود، اما روحانیون در همه ‏جا مدافع این جریان بودند، چه در تهران - اعم از روحانیون حزب و شوراى انقلاب - و چه در قم، جامعه‏ ى مدرسین و دیگر عناصر برجسته از روحانیون که در قم بودند و چه در مجلس خبرگان...اینها هم خیلى صریح و روشن به نفع این جریان موضع‏گیرى داشتند.

بنابراین طرفداریها و موضع‏گیریهاى مثبت چهره‏ه اى محبوب در بین مردم، تاثیر زیادى گذاشت در این که این حرکت‏ بدرستى جا بیفتد و در راس همه هم تایید امام بود که امام گفتند: «این انقلاب بزرگتر از انقلاب اول بود.» و این انقلاب بزرگتر، فقط نفس تسخیر لانه‏ى جاسوسى نبود، بلکه به خاطر این بود که توطئه بازگشت تدریجى و آرام امریکا به ایران را خنثى کرد، چون انقلاب اول ما، در حقیقت انقلابى بود با امریکا، و امریکاییها که از در رفته بودند و مى‏خواستند خیلى آهسته و آرام از پنجره بخزند داخل، اما این حرکت، مطلقا پنجره را بر روى آنها بست که تا زمانهاى دور هم بسته خواهد بود، و لذا امام گفتند این انقلاب دومى‏ست و حقیقت هم همین بود. 

در قسمت دیگرى از خاطرات خود، مقام معظم رهبرى، به این گروه‏ بندى اشاره کرده و اسامى برخى از آنان را ذکر مى‏کنند:

در داخل شوراى انقلاب هم در حالى که بنى صدر و امثال بنى صدر و بازرگان که آن وقت جزو دولت ‏بود، همه مخالفت مى‏کردند و این در حالى بود که ماها حمایت کردیم، یعنى تا آن آخر که مساله‏ ى لانه‏ى جاسوسى تمام شد، در داخل شوراى انقلاب من و آقاى هاشمى و مرحوم بهشتى و دو، سه نفر دیگر، همیشه طرفدار و پشتیبان دانشجویان و جریان لانه‏ى جاسوسى بودیم.از آن طرف هم بنى صدر و بازرگان و قطب زاده و بعضى دیگر از طیف و گروه لیبرالها مخالف آن جریان بودند و با نق زدن خودشان، در پى علاج آن زخم و جراحتى بودند که به وسیله‏ ى دانشجویان بر پیکر روابط ایران و امریکا براى درازمدت به وجود آمده بود و دائما در این فکر بودند تا با شکلى این قضیه را از بین ببرند، و این شکافى را که در سیاست مورد علاقه‏ ى آنها و سیاست امریکا در منطقه و کشورمان به وجود آمده، ترمیم کنند و تا آخر هم همین‏طور بود.

زمانى که واقعه اشغال لانه جاسوسى اتفاق افتاد، مقام معظم رهبرى در سفر حج‏بودند و بلافاصله پس از بازگشت از زیارت خانه خدا، فعالیت ‏خود را در دفاع از حرکت اشغال لانه جاسوسى و افراد دانشجوى خط امام آغاز کردند و انصافا موفق شدند جو عمومى را به نفع انقلاب دوم مساعد نمایند.

البته هنگامى که اصل حادثه واقع شد، ما در ایران نبودیم، یعنى ایام حج‏بود و من با آقاى هاشمى مکه مشرف بودیم، آن‏طور که به خاطر دارم، یک شبى مکه در پشت‏بام بعثه، نشسته بودیم رادیو گوش مى‏کردیم.ساعت 12 شب رادیو ایران خبر داد دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، سفارت امریکا را تسخیر کردند و این مطلب خیلى براى ما مهم آمد و ضمن این که یک قدرى هم بیمناک شدیم، در فکر بودیم اینها چه کسانى و از کدام جناح و گروه هستند که این کار را کردند، چون احتمال داشت جناحهاى چپ براى استفاده‏ هاى سیاسى خودشان بخواهند دست‏ به یک حرکاتى بزنند و احیانا شعارهاى براق و جالبى را به خودشان اختصاص بدهند، این بود که ما بشدت نگران بودیم.تا این که در اخبار ساعت 12 شنیدیم که گفت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، و بمجرد این که اسم مسلمان و پیرو خط امام را شنیدیم، خیالمان راحت ‏شد که اینها چپها و منافقین و فرصت ‏طلبها نیستند، بلکه دانشجویان خودى و مسلمان هستند که این کار را انجام دادند.تا این که مراجعت کردیم که البته من و آقاى هاشمى خیلى زود برگشتیم و سفر حج‏مان کلا ده روز طول کشید، یعنى از روزى که از تهران حرکت کردیم، تا روزى که به تهران برگشتیم، ده روز شد که فقط حج کردیم و برگشتیم.وقتى هم برگشتیم به ایران، مواجه شدیم با غوغاهاى روزهاى اول و کشمکش عظیمى که از یک طرف هیات دولت موقت‏ بشدت ناراحت‏ بود و مى‏گفت، این چه وضعى و چه حادثه ‏اى ‏ست، و از طرف دیگر، مردم در شور و حماسه بودند که بالاخره منجر شد به استعفاى دولت موقت و ما طبعا مساله را از دیدگاه آن کسانى مى‏دیدیم که به مبارزه با امریکا به صورت واقعى و حقیقى معتقد هستند، و لذا در داخل شوراى انقلاب، از حرکت این بچه‏ها دفاع مى‏کردیم و من همان وقت، یک سخنرانى هم در لانه جاسوسى کردم و چون ایام محرم شد، دانشجویان روضه ‏خوانى راه‏ انداختند و تمام دستجات سینه ‏زنى تهران، هر شب آن‏جا جمع مى‏شدند، سینه مى‏زدند و مثل یک امامزاده و یک محل مقدسى، اقامتگاه دانشجویان را احاطه مى‏کردند، و به سینه‏ زنى و روضه ‏خوانى مى‏پرداختند.هرشب یک سخنران آن‏جا مى‏آمد، سخنرانى مى‏کرد که یک شب هم من رفتم و یک سخنرانى خیلى گرم و گیرایى داشتم که الان نمى‏دانم نوارش در رادیو تلویزیون هست‏ یا نیست، ولى به هرحال، سخنرانى خیلى پرشور و هیجانى بود و این مطلب را آن‏جا مطرح کردم و گفتم، در این روزها که این حادثه اتفاق افتاده، ما چه از دست داده‏ ایم و امریکا چه از دست داده! و گفتم که امریکا همه چیز را از دست داده، ولى ما در این ماجرا به جز سود، چیزى نداشتیم که این در حقیقت پاسخى بود به سیاستمداران لیبرال داخل شوراى انقلاب، چون دایما مى‏گفتند با این حرکت، انقلاب از بین خواهد رفت و ایران شکست ‏خواهد خورد و امریکا ایران را خواهد بلعید، یعنى آنها از دریچه ‏ى ترس و نومیدى با مساله برخورد مى‏کردند و لذا سخنرانى، در واقع پاسخى بود به آنها و اطمینان خاطرى براى مردم، چون نه فقط ما در این مبارزه ‏ى با امریکا چیزى را از دست ندادیم، بلکه یک چیزى هم به دست آوردیم و ملتها را امیدوار کردیم و به انقلاب شکوه بخشیدیم، به نحوى که ملت ایران را در دنیا با عظمت جلوه دادیم و از این‏گونه مطالب که خیلى سخنرانى امیدبخش و خوبى بود. (14)

محور دیگر اختلاف بین ملى‏ گراها و روحانیون در شوراى انقلاب، انتخاب وزرا و معاونان وزرا و مساله پاکسازى در ادارات بود. مهندس بازرگان، دبیر کل جمعیت نهضت آزادى و نخست وزیر دولت موقت، باید وزراى مورد نظر را به شوراى انقلاب معرفى و پس از تایید شورا، به سمت وزارت بگمارد، لیکن معاونان وزرا این طور نبود، اما به خاطر حساسیتهاى اول انقلاب و نفوذ عناصر مرتبط با امریکا و صهیونیسم در این زمینه هم نقطه نظراتى وجود داشت.حضرت آیت الله خامنه ‏اى در افشاگرى مهم خود که قبلا به مناسبت، بخشهایى از آن نقل شد، این محور اختلاف را مطرح کرده و به افشاى خط سازش در شوراى انقلاب مى‏پردازند.این افشاگرى، علاوه بر این که بخشى از تاریخ انقلاب را به طور صحیح و دقیق در بر دارد، نقش معظم له را چه در مقابله با خط سازش و چه در افشاى آنها و روشنگرى مردم نشان مى‏دهد.

مخالفت ‏با وزراى غیر انقلابى در حد ممکن، رد صلاحیت امیر انتظام به عنوان یکى از معاونان بازرگان و مساله پاکسازى و گشایش سفارتخانه لیبى، از جمله محورهاى این روشنگریها و نشان دهنده نقش آیت الله خامنه ‏اى است.

بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت، به مخالفت ‏شوراى انقلاب با معاونت امیر انتظام تن نمى‏داد و مساله را به سطح عموم کشاند، و در تلویزیون نطقى ایراد کرد و گفت: «معاونان من از بهترین افراد انتخاب شده‏ اند.» و به این ترتیب، مساله را دشوارتر کرد. بالاخره حضرت امام پیغام دادند که امیر انتظام باید برود، لذا مساله معاونت او منتفى شد، ولى او را سفیر جمهورى اسلامى ایران در «سوئد» کردند! !

در زمینه پاکسازى نیز اختلاف وجود داشت و دولت موقت‏با انتخاب عناصرى غیر انقلابى و بعضا ضد انقلاب در راس ارگانهاى مهم و حساس، پاکسازى را جدى نمى‏گرفت و پیگیرى نمى‏کرد.

در زمینه سیاست‏ خارجى هم به رغم این که دولت جمهورى اسلامى با کشورهاى مختلفى، از جمله کشورهاى مارکسیستى و برخى کشورهاى مرتجع مانند مصر و عربستان رابطه داشت، با کشور لیبى، حاضر به برقرارى رابطه نبود و در برابر اصرار آیت الله طالقانى و آیت الله خامنه‏ اى، بالاخره پذیرفت که در سطح کاردار ارتباط برقرار کند، اما تا هنگام سقوط دولت موقت پس از اشغال لانه جاسوسى، به این وعده خود عمل نکرد! بعد از سقوط بازرگان بود که روابط با لیبى برقرار شد. (15)

فراست و زیرکى نشات گرفته از تقوا و بندگى خداى متعال و پیروى مخلصانه از حضرت امام خمینى قدس سره به حضرت آیت الله خامنه‏ اى این امکان را داده بود که در وراى این درگیریها، تبلیغات و جو سازیهاى سنگین عناصر به ظاهر خودى و داخل در انقلاب و دولت! دست متجاوز امریکاى جنایتکار و صهیونیزم را ملاحظه کند و در عین افشاگرى و جلوگیرى از نفوذ بیشتر و گسترش خط سازش و ناکام کردن عناصر مرعوب و مجذوب غرب، یک لحظه از فکر دشمن اصلى غافل نشده و تمام فریاد و قدرت خود را بر سر آن متجاوز حیله‏ گر و وسوسه‏ کننده فرود آورند.امروز هم ملاحظه مى‏کنیم، خیلى از خودیها به دعواهاى ساختگى و تشنج و جوآفرینى پیرامون مسائل کوچک مشغول مى‏شوند و بذر شوم اختلاف را که بیگانگان به صدها حیله و ترفند مى‏افشانند، در زمین انقلاب اسلامى بارور مى‏کنند و این از غفلت، ناآگاهى و کوتاه ‏بینى است و غفلت آنان از دشمن اصلى، نابخشودنى است.در آن غوغاى ابتداى انقلاب، روشن ‏بینى معظم له، بسیار جالب و ارزنده بود و نشانى از نشانه‏ هاى لطف خدا بر این مرد بزرگ و شاگرد خلف امام (ره) و امید آینده جهان اسلام است.

در افشاگرى عظیم و مهم ایشان در مشهد مقدس در اواخر سال 59، ضمن برشمارى مواردى از توطئه لیبرالها، اظهار مى‏کنند که، همه اینها را ما از سوى امریکا مى‏دانیم و هیچ وقت این مسائل ما را از هدف اصلى که به زانو درآوردن استکبار جهانى است، باز نمى‏دارد.ما هیچ وقت در شناخت دشمن اصلى، اشتباه نمى‏ کنیم و هیچ وقتى را براى ضربه زدن به دشمن بزرگ و جهانى خود امریکا از دست نخواهیم داد.مقصود لیبرالها از این جنجالها و تبلیغات، این است که توجه ما را از امریکا برگردانند.اینها مى‏خواهند دژهاى مستحکم ایستادگى در برابر امریکا را ویران کنند. (16)

نمایندگى مجلس شوراى اسلامى

با شروع انتخابات مجلس شوراى اسلامى دوره اول (خرداد 59) آیت الله العظمى خامنه اى از سوى ائتلاف بزرگ که از روحانیت مبارز تهران، حزب جمهورى اسلامى، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى و برخى دیگر از انجمنها، سازمانها و گروه‏هاى اسلامى متشکل بود، نامزد نمایندگى مجلس از تهران شدند و با اکثریت عظیم، حدود یک میلیون و چهار صد هزار راى در دوره اول، به مجلس راه یافتند.