زعامت و رهبرى
بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، مجدّد اسلام در جهان مادى و ظلمانى قرن بیستم، حضرت امام خمینى «قدس سره»، در پى یک بیمارى تقریباً طولانى، با دلى آرام و قلبى مطمئن به سوى رفیق اعلى سفر نمودند و ملت با ناباورى، غم سنگین فراغ امام را بر دوش خود احساس کرد. دشمن مستکبر و کینه توز که سالها خود را براى چنین لحظه هایى آماده ساخته بود، به گمان خام خود، به مقصود نزدیک شده بود. اما دو عامل بسیار مهم در کنار هم، اسباب شکست، خوارى و ناامیدى دشمن و امید و شادمانى مؤمنان و مستضعفان را فراهم کرد:
حضور ده میلیون عزادار در بزرگترین تشییع و خداحافظى، توفانى از اراده میلیونى مردم را در حفظ دست آوردهاى انقلاب اسلامى و اظهار ارادت، محبت و اطاعت از رهبرى انقلاب را به وجود آورد. توفانى که همچون توفان «طبس» که هواپیماهاى تجاوزگر را در هم کوفت، امیدهاى دشمن را به یأس مبدل نمود.
در کنار حضور خیرهکننده مردمِ عزادار و ماتم زده، اجلاس فوق العاده مجلس خبرگان رهبرى و تصمیمگیرى سریع و قاطع و انتخاب صحیح و درست آنان، انقلاب اسلامى را صاحب سکاندارى امین، با تقوا، بادرایت، شجاع و مدیر کرد. در واقع یک روز هم، انقلاب و ملت بدون رهبر و نقطه امید به سر نبرد و رحمت واسعه الهى، آن حضور عجیب و بىسابقه را به بار نشاند.
حضرت آیت الله خامنه اى بنا بر وصیت حضرت امام «قدس سره»، که وصیتنامه سیاسى - الهى ایشان را یا فرزندشان حاج احمد آقا قرائت نمایند یا ریاست جمهورى، با استنکاف حاج احمد آقا، در مجلس خبرگان، در برابر دیدگان مصیبت زده و حیرت آلود میلیونها ایرانى و میلیونها خارجى که از ماهواره برنامه را دریافت مى کردند، وصیتنامه سیاسى - الهى حضرت امام را قرائت نمودند، که چندین بار با بغض و اشک معظم له قطع شد، اما با تسلط بر احساسات خویش، توانمند و رسا، آخرین توصیه هاى جاودانه امام را به اطلاع همگان رساندند. مردم وفادار، هشیار، متدین و انقلابى ایران، برترین تشییع و بى نظیرترین تجلى وفادارى را به نجات دهنده خویش از ظلمات طاغوتیان، نشان دادند و در کنار موج خروشان عزا و این مصیبت جانکاه، روزها و شبها، با اشک و ماتم و بر سر و سینه کوفتن در کنار بارگاه تازه برپا شده مرشد، قائد و رهبر کبیر خود، از ابراز بیعت و وفادارى و حق شناسى نسبت به انتخاب شایسته مجلس خبرگان نیز غافل نبودند و با دیدار رهبر جدید خود، هرگونه کج اندیشى و فرصت توطئه را از دشمن خارجى و ایادى داخلى او سلب کردند. حضرت آیت الله خامنه اى، غم جانکاه این روز و حضور زیباى مردم را در وداع با رهبر بزرگ خود، هنرمندانه به قلم مى کشند. حضورى که تجلى زیباترین شعورها و شعارها بود و سپاس ملتى را از مرجع عالیقدر خود که با پاکى، عمر خود را به سر برد و در بندگى خدا، بندهاى طاغوت و مستکبران را از دست و پاى این ملت و محرومان جهان گسست، به تصاویر بى نظیر دوربینها، عکسها و شعرها نشاند:
«آن روز، روز عزاى بزرگ عالم اسلام شد. سوزش آن غم به ملت ایران منحصر نماند. در سراسر جهان، هرجا دل روشن و جان بیدارى بود، مصیبت زده بود. هرجا مسلمانى آگاه از انقلاب و مسائل آن بود، خود را صاحب عزا شمرد. پس در روى زمین جایى نماند که در آن دلهایى از این حادثه عظیم از اندوه لبریز نشود و انسانهایى از این فقدان بى جبران، به عزا ننشینند. و اما ایران یکسر عزا خانه اى شد که در هر شهر و روستایش، شیون حسرت بار از یکایک خانه ها سرازیر شد و کوى و میدان و خیابان را پر کرد. هیچ کس نتوانست این جرعهى درد را خاموش فروبرد. از دلاوران میدانهاى نبرد تا مادران و پدرانى که غم شهادت جوانانشان، نتوانسته بود گره عجز و اندوه بر جبینشان بیفکند، تا بزرگ مردان عرصه علم و عرفان و سیاست و تا یکایک آحاد این ملت عظیم القدر، همه و همه در این مصیبت عظمى زار زار گریستند یا صدا به فغان بلند کردند، یا بى صبرانه بر سر و سینه زدند.
مصیبت فقدان امام، همان به بزرگى امام بود و جز خدا و اولیائش کیست حد و مرز این عظمت را بشناسند؟ آنجا که دلهاى بزرگ بىتاب مىشوند، آنجا که انسانهاى بزرگ دست و پا گم مى کنند، آنجا که صحنه، از بیقرارى میلیونها و میلیونها انسان پر است، کدام زبان و قلم است که بتواند نمایشگر و صحنه پرداز گردد؟
من که خود قطره بى تابى در اقیانوس متلاطم آن روز و آن روزها بوده ام، چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم؟ زمان، یگانه خود را از دست داد و زمین گوهرى یکدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمرى مبارک که در راه اعتلاى اسلام سیرى شده بود، دنیا را وداع کرد.» (1)
مقام معظم رهبرى، چند ماه مانده به پایان دوره دوم ریاست جمهورى، خود را آماده ترک این مسؤولیت مى نمودند:
«قبل از رحلت حضرت امام که دوران ریاست جمهورى در حال اتمام بود، دست و پایم را جمع مى کردم. مکرر مراجعه مى کردند و بعضى از مشاغل را پیشنهاد مى نمودند. آدمهاى بى مسؤولیت، این مشاغل را پیش خودشان، به قد و قواره من بریده و دوخته بودند! ولى من گفتم که اگر یک وقت امام به من واجب کنند و بگویند شما فلان کار را انجام دهید، چون دستور امام تکلیف است و بروبرگرد ندارد، آن را انجام مى دهم. اما اگر تکلیف نباشد - و من از امام خواهش خواهم کرد که تکلیفى به من نکنند تا به کارهاى فرهنگى بپردازم - دنبال کارهاى فرهنگى مى روم.»
اما، خداوند حکیم، امر دیگرى را براى این ملت و حضرت آیت الله خامنه اى مقدر فرموده بود که با رحلت حضرت امام (ره)، این تقدیر جارى شد. رهبرى، همچنان که تمامى مسؤولیتها را به صورت تکلیف پذیرفته بودند، در قبال مسؤولیت رهبرى نیز تا آنگاه که بر عهده ایشان تکلیف نشد، قدمى براى این مسؤولیت برنداشته و حتى فکر آن را نیز نمىکردند.
«آنچه که در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بار این مسؤولیت، بر دوش بنده کوچک ضعیف حقیر گذاشته شد، براى خود من حتى یک لحظه و یک آن از آنات گذشته زندگى، متوقع و منتظر نبود. اگر کسى تصور کند که در طول دوران مبارزه و بعدا در طول دوران انقلاب و مسؤولیت ریاست قوه اجرایى، حتى یک لحظه در ذهن خودم خطور مى دادم که این مسؤولیت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه کرده است. من، همیشه خودم را نه فقط از این منصب بسیار خطیر و مهم، بلکه حتى از مناصبى که به مراتب پایینتر از این منصب بوده است - مثل ریاست جمهورى و دیگر مسؤولیت هایى که در طول انقلاب داشتم - کوچکتر مى دانستم.
یک وقتى خدمت امام قدس سره این نکته را عرض کردم که گاهى نام من در ردیف بعضى از آقایان آورده مىشود، در حالى که در ردیف آنها نیستم و من یک آدم کوچک و بسیار معمولى هستم. نه این که بخواهم تعارف کنم، الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراین، چنین معنایى اصلاً متصور نبود.
البته در آن ساعات بسیار حساسى که سخت ترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا مى داند که در آن شب و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روى مسؤولیت و احساس وظیفه، با فشردگى تمام، فکر و تلاش مى کردند که چگونه قضایا را جمع و جور کنند، مکرر از من به عنوان عضو شوراى رهبرى اسم مى آوردند، که البته در ذهن خودم آن را رد مى کردم، اگر چه به نحو یک احتمال برایم مطرح مىشد که شاید واقعاً این مسؤولیت را به من متوجه کنند.
در همان موقع، به خدا پناه بردم و روز شنبه، قبل از تشکیل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداى متعال عرض کردم: پروردگارا! تو که مدبّر و مقدّر امور هستى، چون ممکن است به عنوان عضوى از مجموعه شوراى رهبرى، این مسؤولیت متوجه من شود، خواهش مى کنم اگر این کار ممکن است اندکى براى دین و آخرت من زیان داشته باشد، طورى ترتیب کار را بده که چنین وضعیتى پیش نیاید. واقعاً از ته دل مىخواستم که این مسؤولیت متوجه من نشود.
بالاخره در مجلس خبرگان، بحثهایى پیش آمد و حرفهایى زده شد که نهایتاً به این انتخاب منتهى شد. در همان مجلس، کوشش و تلاش و استدلال و بحث کردم تا این کار انجام نگیرد، ولى انجام گرفت و این مرحله گذشت.
من، همین الان خودم را یک طلبه معمولى و بدون برجستگى و امتیازى خاص مى دانم، نه فقط براى این شغل با عظمت و مسؤولیت بزرگ، بلکه - همانطور که صادقانه گفتم - براى مسؤولیت هاى به مراتب کوچکتر از آن، مثل ریاست جمهورى و کارهاى دیگرى که در طول این ده سال داشتم. اما حالا که این بار را روى دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت، آن چنان که خداى متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: «خُذها بِقوّة»(3).
براى این مسؤولیت، از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد مى کنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم این مسؤولیت را در حد وسع خودم - که تکلیف هم بیش از وسع نیست - با قدرت و قوت و حفظ شان والاى این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این، تکلیف من است که امیدوارم ان شاء الله شمول لطف و ترحم الهى و دعاى ولى عصر (عج) و مؤمنین صالح باشم.
حضرت امام خمینى «قدس سره»، با روشن بینى الهى خود، اخلاص و توانایى حضرت آیت الله خامنه اى را در اندازه هاى رهبرى ملت مى دیدند و گاه به اشاره و گاه به تصریح این موضوع را مطرح مى فرمودند.
حجت الاسلام و المسلمین، مرحوم حاج سید احمد آقا خمینى (ره) نقل مى کنند:
«وقتى که آیت الله خامنهاى در سفر کره (شمالى) بودند، امام گزارشهاى آن سفر را از تلویزیون مىدیدند. از آن منظرهى دیدار از «کره» استقبال مردم و با سخنرانیها و مذاکرات خود در آن سفر خیلى جالب بود و امام گفته بودند، الحق ایشان شایستگى رهبرى را دارند.»
و در پیامى پس از انتخاب حضرت آیت الله خامنه اى به رهبرى، خطاب به ایشان خاطرنشان کردند:حضرت امام بارها از جناب عالى به عنوان مجتهدى مسلم و بهترین فرد براى رهبرى نام بردند.
حجت الاسلام و المسلمین هاشمى رفسنجانى نیز یک نمونه دیگر از اشارات حضرت امام را بیان مىکنند:
«در جلسه اى با حضور سران سه قوه، آقاى نخست وزیر (موسوى) و حاج احمد آقا در محضر امام بحث شد. حرف ما با حضرت امام این بود که اگر این قضیه اتفاق بیافتد، ما بعداً با قانون اساسى مشکل داریم، زیرا ممکن است خلأ رهبرى پیش بیاید. ایشان گفتند: «خلأ رهبرى پیش نمى آید و شما آدم دارید.» گفتم: «چه کسى؟» ایشان در حضور آقاى خامنه اى گفتند: «این آقاى خامنه اى».
خانم زهرا مصطفوى دختر گرامى حضرت امام (ره) مى گویند:
«من مدتها قبل از برکنارى قائم مقام رهبرى شخصاً، از محضر امام درباره رهبرى پرسیدم و ایشان از آیت الله خامنه اى نام بردند و پرسیدم که آیا شرط مرجعیت و اعلمیت در رهبرى لازم نیست، و ایشان نفى کردند و از مراتب علمى ایشان پرسیدم و صریحاً فرمودند که «ایشان اجتهادى را که براى ولى فقیه لازم است، دارد». (9)
در جلسه فوق العاده مجلس خبرگان که پس از رحلت حضرت امام (ره) تشکیل شد، بحث روى شوراى رهبرى بود که هم حضرت آیت الله خامنه اى و هم حجت الاسلام والمسلمین آقاى هاشمى رفسنجانى با آن موافق بودند، اما قضاى الهى چیز دیگرى بود و اصرار مقام معظم رهبرى در آن مجلس، مبنى بر عدم پذیرش این مسؤولیت، به رغم استدلال هایى که مى فرمودند، مقبول نیفتاد و رداى مبارک رهبرى امت بر دوش تواناى ایشان قرار گرفت.
«بعد از رحلت امام (ره)، در آن روز اول که در مجلس خبرگان شرکت کردند، بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم. و بالآخره اسم این بنده حقیر به میان آمد و بحث کردند چه کسى را انتخاب کنیم و اتفاق کردند بر این که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب بکنند. من فعالیت کردم. مخالفت جدّى کردم، نه این که مى خواستم تعارف بکنم. خدا خودش مى داند که در دل من، در آن لحظات چه مى گذشت.
رفتم آنجا ایستادم و گفتم: «آقایان صبر کنید، اجازه بدهید!» - اینها همه ضبط شده و موجود است، هم تصویر و هم صداى آن هست - شروع کردم به استدلال کردن که من را براى این مقام انتخاب نکنید. هر چه اصرار کردم قبول نکردند. هر چه من استدلال کردم، آقایان مجتهدین و فضلاء که در همانجا بودند، استدلال هاى ما را جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم، ولى بعد دیدم که چارهاى نیست. چرا چارهاى نبود؟ زیرا به گفته افرادى که من به آنها اطمینان دارم، این واجب، در من متعیّن شده بود، یعنى اگر من این بار را برندارم، این بار زمین خواهد ماند، این بود که گفتم قبول مى کنم. چون دیدم بار بر زمین مى ماند، براى این که بار بر زمین نماند آن را برداشتم. اگر کس دیگرى آنجا بود یا من مىشناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول مىکردند، یقیناً من قبول نمىکردم که این بار را بردارم. بعد هم گفتم: پروردگارا توکل بر تو، و خدا هم تا امروز کمک کرد.» (10)
در شرایطى خبرگان رهبرى، با سرعت و دقت، اقدام به انتخاب شایسته حضرت آیت الله خامنهاى نمودند و معظم له نیز با توکل به خداى متعال آن را پذیرفتند، که دشمن نقشه هاى شومى را براى پس از امام پیشبینى کرده بود و در تبلیغات مستمر رادیوها و مطبوعات بیگانه در مدت چند روزه دورانِ بیمارى حضرت امام، کاملاً این امر مشخص بود.
حضرت آیت الله خامنه اى، در تشریح و توضیح توطئه دشمنان براى پس از رحلت امام بزرگوار (ره)، به شعور و تقواى مردم و معجزه الهى در خنثى کردن این توطئه ها اشاره مى کنند و مى فرمایند:
«با رحلت امام خمینى (ره) طیف وسیع دشمنان اسلام - که در صفوف مقدم معارضه با جمهورى اسلامى بودند - این امید را پنهان نکردند که جمهورى اسلامى در غیاب پدید آورنده و پروراننده خود، نیروى دفاع و رشد را از دست بدهد و چون کودکى بى صاحب، احساس ضعف و درماندگى کند، یا به کلى از پاى درآید و یا به ناچار به دامان این و آن پناه برد! در محاسبات تنگ نظرانهى دشمنان - که همه بى استثناء اسیر محاسبات صددرصد مادى بوده و از فهم روابط معنوى و برکات ایمان و تقوا بىنصیبند - نمى گنجد که معجزه الهى در طلیعهى قرن پانزدهم، یعنى حکومت صلاح و دین و حیات دوبارهى ارزشهاى اسلامى، آن قلهى مرتفعى باشد که دست آلودهى بندگان هوا و هوس به آن نرسد و دیپلماسى زر و زور از به دام افکندن آن، عاجز بماند.» (11)
حضور ده میلیونى مردم در تشییع بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران و هادى و مرشد خود، و انتخاب بموقع و شایسته آیت الله خامنه اى، معجزه الهى را به نمایش گذاشت و دشمن یک بار دیگر ناکام شد. هرچند دشمنان دلخوش کرده بودند که حضرت آیت الله خامنه اى از اداره نظام در میان این همه دشواری ها، توطئه ها و خباثت هاى جهانى و داخلى، ناتوان مانده و دیر یا زود سکان نظام از دست ولایت فقیه عادل، مجتهد، آگاه، مدیر و مدبر خارج شده و به آرزوى چند ساله خود خواهند رسید! اما آینده نشان داد که حقیقتاً خبرگان رهبرى، به هدایت خداوند و رهنمودهاى حضرت امام «قدس سره» برترین و صالحترین را انتخاب کرده است و راه امام در وجود رهبرى ایشان تداوم یافت و بیمه شد. پیامها و بیانات معظم له، نقطه امید دشمن را کور و امیدهاى ملت بزرگ ایران را شعله ورتر کرد. فریاد رساى ملت که خطاب به امریکاى جنایتکار فرود مى آید، بخوبى نشان از تداوم راه امام دارد.
مرجعیت
یکى از فرازهاى زندگى مقام معظم رهبرى، مسأله مرجعیت ایشان است. پس از رحلت آیات عظام گلپایگانى، مرعشى نجفى و اراکى، حوزه علمیه قم از مراجع ردیف اول و هم سن و سال امام راحل و مورد شناسایى و قبول عامّه، تقریباً خالى ماند و نسلى از مراجع جدید فرا روى ملت مسلمان ایران قرار گرفت. دشمن یک بار دیگر دست به کار شد تا در رحلت حضرت آیت الله العظمى اراکى، در امور اخلال نماید و این طور القا کند که حوزه هاى علمیه درگیر یک جنگ قدرت شده و خواهند شد آنها نه مقام مرجعیت را مى شناختند و نه علماء و مراجع حوزه عملیه قم و نه ملت بزرگ ایران را، و چون همیشه با تحلیل غلط و نارساى خود، زمینه یک شکست سنگین دیگر را براى سیاست خود فراهم آوردند، مقام معظم رهبرى به افشاى توظئه دشمن و آگاه کردن ملت ایران پرداختند و نقش رهبرى خود را بخوبى ایفا نمودند. اولین القاى دشمن این بود که مردم دیگر را به روحانیت، مثل گذشته علاقه ندارند و از آنها زده شده اند.
«وانمود مى کردند که ملت ایران از روحانیت زده شده است؛ علاقهیى به روحانیت ندارد. بله یک روزى در گذشتهها اوایل انقلاب، قبل از انقلاب روحانى براى مردم خیلى عزیز بود، حالا دیگر ملت ایران نه، اعتنایى به روحانیون ندارند؛ این را مىخواستند جا بیاندازند. حالا این سه مطلب. البته حرفهاى دیگرى هم مىزدند حالا خواهم گفت بعضىهایش را. روز وفات این بزرگوار، تهران منقلب شد. ایران منقلب شد؛ ایران منقلب شد. هر جایى در هر شهرى که شما مىرفتید - ما خبرها را داشتیم - مردم در مسجد جامع، در مراکز عمده، در بقاع متبرکه اجتماع کردند با اینکه جنازه در تهران بود. آن روز حقیقتا تهران یک روز استثنایى را گذراند، تهرانى ها که بودند و دیدند، دیگران هم از تلویزیون دیدند. البته من به شما عرض کنم دوربین نمىتواند آن واقعیت را نشان بدهد، خیلى عظیم بود. جوانها، من دیدم جوانهایى را که یک پنجم سن این بزرگوار سنشان بود، یک چهارم سن این بزرگوار متوّفى سنشان بود، مثل ابر بهار اشک مىریختند. براى چه گریه مىکردید آقا جان؟ چرا؟ چه علتى داشت که این پیرمرد 103 ساله که یک بار هم در عمر او را شما ندیده بودید، اصلا تا سه، چهار سال پیش که او را نمىشناختید، علماء مىشناختند، بزرگان مىشناختند، حوزهها مىشناختند، شما که نمىشناختید او را. سه، چهار سال است که این بزرگوار را شناختهاید. چرا اینجور گریه مىکنید؟ چرا اینجور ایران منقلب است؟ چرا اینجور زنها به سینه خودشان مىکوبند و گریه مىکنند و اشک مىریزند؟ مردهاى بزرگ اشک مىریزند، در آن اجتماع عظیم خودشان را مىخواهند برسانند به این جنازه یک دستى به این جنازه برسانند، چرا؟ علت چیست؟ علت این چند چیزى است که عرض مىکنیم. چون مردم ایران براى مرجعیت همچنان آن مقام والا و عظیم را معتقدند. چون مردم ایران از ته دل روحانیت را دوست مىدارند. البته نه هر روحانى نما را، روحانى واقعى را، عالم دین را. نه آن روحانى نمایى که دشمن مىخواهد بجاى روحانى در میان مردم او را جا بزند، نه. او را مردم متنفرند ازش. اما روحانى واقعى را مردم دوست مىدارند. چون مردم معتقدند که با اسلام مىشود به دنیا و آخرت آباد رسید. از اسلام نیکى دیدهاند، اسلام به آنها آزادى داده است، عزت داده است، اسلام به این ملت رهایى از دست ستمگران و دستگاههاى فاسد داد. آقایان غیر از آن 2500 سالى که مىگفتند: 2500 سال پادشاهى ایران که ما درست خبرى نداریم، خودشان هم خبر نداشتند و همینجورى مىگفتند. همین یکى دو قرن اخیر که بر این مملکت گذشت در زیر سایهى سنگین و شوم پادشاهان پهلوى و قاجار، پدر این ملت در آمد. ایران از عظمت و عزت تاریخى خودش ساقط شد. از کاروان علم عقب افتاد، از کاروان تمدن عقب افتاد، در سیاست عقب افتاد، در اقتصاد عقب افتاد، منابع حیاتىاش را از دست داد؛ مردم اینها را از سلطنت دیدند. که آنها را نجات داد؟ که آنها را بیدار کرد؟ آن مرد روحانى بزرگ، پیش کسوتى روحانیون، پیشقدمى روحانیون، مردم دوست مىدارند علماى واقعى دین را. هر وقتى در این مملکت یک نغمهى آزادى واقعى بوده است، رهبرش روحانیون بودهاند. این تاریخ است. تاریخى که روحانیون ننوشتهاند؛ تاریخى که دشمنان روحانیون نوشتند اما اعتراف کردند به این حقیقت. این را مردم نشان دادند. این تبلیغات پس بنابراین نقش برآب شد.»
تبلیغات دیگر دشمن در چنین ایامى، این بود که نسل مرجعیت تمام شد و دیگر کسى شایسته و در حدّ مرجعیت نیست!! لکن با انتشار فهرست اسامى علماى شایسته مرجعیت از سوى جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، این تبلیغات نیز خنثى شد.
«تبلیغ کردند که در جامعه ایران دیگر کسى که شایسته مرجعیت باشد نیست. مردم دیدند در مقابل چشم خودشان که ناگهان فهرستى از علماى شایسته مرجعیت از طرف خبره هاى فن منتشر شد. کسانى که مىتوانند بشناسند، حوزه ها دست آنهاست، قوام حوزه ها به آنهاست، آنها مىتوانند بگویند. البته آقایان 6 - 5 نفر را معین کردند، معرفى کردند، خب اینجور مصلحت دانستند که 6 - 5 نفر را بگویند، دیگر صد نفر را که نمىشود گفت، اما من به شما عرض کنم امروز در حوزهى علمیهى قم کسانى که لایق مرجعیتند اگر بخواهیم بشماریم، از صد تا هم بیشترند. لایق مرجعیتند؛ تو همین حوزه قم. شش نفرشان حالا آن بزرگانى بودند که آنها اسم آوردند؛ فقط آنها نیستند. دو نفرشان را جامعهى روحانیت مبارز اسم آورد، فقط آنها نیستند؛ صد نفر حداقل (هستند.) مىگویند آقا ریشههاى کهن تمام شد، نسل علماى بزرگ. شما چه مىفهمید علماى بزرگ کىاند حوزه ها چیست؟ این آقایان سیاستمدارهاى انگلیس و امریکا و خبرگزاریهاى دنیا واضحترین مسائل ملت ما را نمىتوانند تحلیل کنند، واضحترین مسائل ملت ما را نمىتوانند بفهمند و تحلیل کنند؛ اگر مىتوانستند بفهمند، اینقدر شکست نمىخوردند از ملت ایران؛ قادر به تحلیل نیستند. آن وقت وارد اظهار نظر در امر حوزهها مىشوند که از پیچیدهترین مسائل است. اهل حوزه مىدانند که لیاقت دارند کى ندارد. شما چه مىفهمید که علماى بزرگ نسلشان برافتاده است، یا برنیافتاده است؟ بعد از رحلت امام، چهار تا مرجع درجه ى یک از دنیا رفته اند. البته بیشتر، اما حالا آن چهارنفرى که خیلى معروف بودند. مرحوم آیة اللّه العظمى اراکى، آیت اللّه العظمى گلپایگانى، آیت اللّه العظمى خویى، و آیت اللّه العظمى مرعشى این چهار نفر. غیر از مرحوم اراکى که صد و سه سال سنشان بود، آن بقیه حول و حوش نود سال سنشان بود. یعنى در سال چهل که مرحوم آیت اللّه العظمى بروجردى از دنیا رفت، این آقایان نود ساله چند ساله بودند؟ نزدیک شصت ساله، حول و حوش 60 سالگى بودند. الان نود سالشان بود، سى و سه سال قبل از این، بین پنجاه و هفت، هشت سال تا شصت و دو سه سال سنشان بود. همیشه همینجور است. آن روزى که مرحوم آقاى خویى، مرحوم آقاى گلپایگانى، مرحوم آقاى مرعشى براى مردم به عنوان مرجع معرفى شدند سنشان از این کسانى که امروز به عنوان مرجع معرفى شدند بعضى کمتر بود، بعضى هم هم سن اینها بودند تقریبا. چى چى شما بیخود دهن مىجنبانید که نسل علماى حوزه تمام شد. شما چه مىدانید علماى حوزه که اند، چه اند، نسلشان کدام است، (که) بىخود اظهار نظر مىکنید؟»
مسأله دیگرى که استکبار روى آن سرمایه گذارى تبلیغى وسیعى انجام داد، معرفى افرادى به عنوان ذىصلاح و شایسته به مردم ایران بود!! آنان تلاش مىکردند تا عناصر مورد نظر را که به گونهاى در آنان سستى یا ضعف در اعتقاد نسبت به انقلاب اسلامى و راه امام خمینى (قدس سره) و یا علاقه و تمایلى نسبت به خود در آنها احساس مىکردند، جا بیندازند!! درست همان کارى که رژیم ستمکار پهلوى پس از رحلت مرحوم آیت الله العظمى بروجردى انجام داد تا از یک طرف توجه و مرجعیت را از حوزه علمیه قم به نجف انتقال دهد و از سویى دیگر، مرجعیت را در داخل در فرد مورد نظر که نسبت به رژیم شاه خوشبین بود، سوق دهد!. القاى جنگ قدرت هم به موازات مسأله فوق، از نظر بیگانگان دور نمانده و به شدّت در این زمینه فعالیت مىکردند.
«یک حرف دیگر اینکه شروع کردند کسان خاصى را به اسم معرفى کردن. فلان کس از همه بالاتر است، فلان کس از همه بالاتر است، بنا کردند براى مردم مسلمان حکم دادن، فتوا صادر کردن. در امر مرجعیت، مردم از همه جا سختگیرترند، حقش هم هست. من هم به شما عرض مىکنم عزیزان من در امر مرجعیت سختگیر؛ باشید. نبادا احساسات شما را به یک سمتى بکشاند. سختگیر همان طرق شرعىیى که وجود دارد. شاهد عادل، آن هم نه یکى، دو تا. آن هم نه هر دو شاهد عادلى؛ شاهد عادل خبره، این کاره، که بشناسند. او باید شهادت بدهد که فلان کس جائز التقلید است، شایسته ى تقلید است تا بشود از او تقلید کرد.
آن وقت این آقایان از ملت ایران که در کار تقلید اینقدر سختگیر است توقع دارند که حرف فسّاق و فجّارى که رادیوى بىبىسى و رادیوى صهیونیستى را اداره مىکنند، گوش کنند. آنها مىگویند که فلان آقا از همه بهتر است، مردم بروند از فلان آقا تقلید کنند. عجب خیال باطلى! آن کسانى که آنها اسم آوردند اگر هم شانس اندکى داشتند که عده ای به آنها مراجعه کنند بعد از آنى که آنها اسم آوردند، بدون تردید این شانس کم شد. عدهیى از مردم این کشور، بلکه اکثریت مردم مؤمن کشور ما، از بس دروغ شنیدند از این رادیوهاى بیگانه، از بس خباثت و ملعبت از اینها دیدند، هرچه آنها بگویند به عکسش مىکنند. اگر آنها گفتند از فلان کس تقلید کنید، از او تقلید نمىکنند. اگر روى کسى تکیه کردند، گفتند از او تقلید نکنید مردم از او تقلید مىکنند. این عادت مردم ماست. عادت درستى هم هست. امام (رضوان اللّه علیه) هم مىفرمود که رشد در خلاف این رادیوهاى بیگانه و تبلیغات دشمن است. هرطرفى که آنها مىروند بدانید که آن طرف، طرف باطل است، طرف ضدش طرف حق است. مردم ما با این موضع گیریها تو دهن تبلیغات خصمانهى دشمن در قضیه مرجعیت زدند.
بنده هم واقعا باید از مردم که زبان شکرگزارى ما واقعا از شما ملت ایران نداریم، خیلى در این قضیه رحلت مرحوم آیة اللّه العظمى اراکى و موضعگیریها و حضور در تشییع و حضور در نماز و حضور در مجالس فواتح واقعا سنگ تمام گذاشتند ملت.از آقایان قم و تهران هم که یک فهرستى درست کردند از کسانى که مردم مىتوانند از آنها تقلید کنند و دادند به مردم از آنها هم واقعا باید تشکر کرد، به وظیفه خودشان اینجا عمل کردند. البته نمىشود گفت آنهایى که توى آن فهرست نیستند از اینهایى که توى این فهرست هستند کمترند؛ من نمىتوانم این را عرض بکنم. عرض کردم الان اگر شما بروید قم حداقل صدنفر را مىتوانید پیدا کنید که مىشود اسمشان را فهرست کرد، گفت از این آقا مىشود تقلید کرد،از این آقا مىشود تقلید کرد. عجله ای ندارند. بر خلاف گفته دشمن که این - این هم یک نکته اساسى است - که اینجور وانمود کرد که یک جنگ قدرتى است در ایران بر سر مرجعیت. گفت: «کافر همه را به کیش خود پندارد.» اینها خودشان براى در دست گرفتن یک قدرت کوچک در این کشورهاى اروپایى و در امریکا و این جاهایى که با تمدن مادى اداره مىشود براى شهردارى شهردار شدن در فلان ایالت یا فلان شهر، براى گرفتن فلان کرسى نمایندگى، حاضرند همهى مقدسات را زیر پا بگذارند که به این مقام برسند. خودشان اینجوریند دیگر.
افسوس مىخورم من که شما مردم عزیزمان فرصت ندارید بعضى از نوشته ها و اطلاعاتى را که ما با آنها سروکار داریم ببینید تا بدانید که چهقدر دنیا در مقام پرستى و جاهطلبى سطحش نازل است. همین شخصیتهایى که مىبینید در دنیا چهرههاى مرتب و منظم، اطو کشیده، کروات بسته با لبخندهاى مصنوعى جلوى دوربینهاى تلویزیون ظاهر مىشوند اینها براى گفتن این مقام به همهى جنایتهایى که ممکن بود حاضر بودند دست بزنند. اغلب اینجورند. بنده یک کتابى خواندم دربارهى حادثهیى در امریکا - یک کتاب کاملا مستند و صحیح - یک حقایق عجیب و تکان دهنده اى را اصلا بیان مىکند که براى تصدى فلان پست چه گروههایى و چگونه با هم جنگیدند. خیال مىکنند اینجا هم اینجورى است. مرجعیت هم اینجورى است. نه آقا، اشتباه کردید. هیچ جنگ قدرتى نیست، هیچ دعوایى نیست.
در باب مرجعیت آن کسانى که با وجود شایستگى یک کلمه از خودشان اسم نمىآورند تا سى سال مىگذرد، بعد از سى سال، یا چهل سال به فکر آنها مىافتند، مىروند پیششان، اصرار مىکنند، بعد از اصرار رساله مىدهند مثل مرحوم آیةاللّه العظمى اراکى ما زیاد داریم. همین الان در قم کسانى هستند از همین عدهیى که شایستهى مرجعیتند، اگر هزار نفر بروند پیششان، هزاران نفر بروند بخواهند اینها را بکشانند توى میدان، مىگویند ما نمىآییم آقا. هستند، الحمدللّه هستند، همین الان هستند. کسانى هستند که بر زبان هم جارى نمىکنند، خودشان را اعلم از همه مىدانند، غالبا مجتهدین خودشان را اعلم از دیگران مىدانند. اما البته همه نمىگویم غالبا اینجورند - اما با وجود اینکه خود را اعلم از دیگران مىدانند، این را حتى بر زبان جارى نمىکنند. اینجوریند اینها. حاضر نیستند خودشان را مطرح کنند، حاضر نیستند بیایند توى میدان. بعد از رحلت مرحوم آیةاللّه العظمى بروجردى همین امام بزرگوارى که شما دیدید دنیایى را متوجه به خود کرد و مشت او آن چنان گنجایش داشت که مىتوانست بشریت را در مشت بگیرد، همین آدم رساله نداد، رفت تو خانه نشست. هر چه اصرار کردند، رساله نداد. بنده خودم جزء کسانى بودم که به ایشان عرض کردم آن وقت، جواب نمىداد ایشان. مىگفت آقا هستند آقایان. تا اینکه بالاخره یک عدهیى رفتند، ایشان را وادار کردند، فتاواى ایشان معلوم بود، رسالهى ایشان را تنظیم کردند، دادند بیرون. از این قبیل فراوان. همین الان کسانى هستند از بزرگان در گوشه و کنار حوزهها سى سال پیش، بیست سال پیش اینها شایسته بودند که اسمشان آورده بشود نه خودشان اسم خودشان را آوردند، نه به آنهایى که مىشناختند اجازهى این کار را دادند، دیگران هم که نمىشناختند. چه جنگ قدرتى؟! بیشترین کارى که ممکن است در کسانى که اطراف مرجعیتند کسى انجام بدهد، این است که تعدادى رساله خودش را چاپ کند، بگذارد آنجا توى خانه اش؛ همین. اگر کسى آمد، بگوید آقا این هم رساله ما است بگیر، برو. بیشترین کارى که مىکنند این است، بیشتر از این کارى نمىکنند. رادیوها را پر کردند که آقا جنگ قدرت، جنگ قدرت. چه جنگ قدرتى؟!» (14)
جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم در یک فهرست، اسامى واجدین شرایط مرجعیت را براى ملت ایران انتشار داد. این اسامى که در فاصله کوتاهى پس از رحلت حضرت آیت الله العظمى اراکى «رضوان الله علیه» انتشار یافت، ملت ایران را از لحاظ انتخاب مرجع تقلید آسوده خاطر نمود. در این فهرست، نام مقام معظم رهبرى نیز دیده مىشد، که معظم له، به خاطر حضور مراجع عالیقدر در حوزه علمیه قم براى مردم ایران، به دلیل آشنایى خویش به مسائل جهان اسلام و بین المللى، افتاء و مرجعیت مسلمانان بلاد اسلامى را پذیرفتند:
«عزیزان من. در این قضیه مرجعیت، موضوع اینجورى نیست. باربر زمین نمىماند. متوقف به فرد نیست این قضیه. بله آقایان، فهرست دادند اسم این حقیر را هم توى آن فهرست آوردند، اما اگر از من سؤال مىکردند من مىگفتم نکنید این کار را. بدون اطلاع من این کار را کردند. من بعد از آنى که اعلامیه شان صادر شده بود خبر شدم، والّا نمىگذاشتم. حتى من به تلویزیون اطلاع دادم، و گفتم اگر آقایان ناراضى نمىشوند، اعلامیه آنها را که مىخوانید اسم مرا نخوانید. بعد گفتند نمىشود، تحریف اعلامیه است آقایان نشسته اند، چند ساعت جلسه کردند نمىشود. لذا بود که دادند.
من حالا به شما عرض مىکنم، ملت عزیز! عزیزان من! آقایان محترم و بزرگانى که از گوشه و کنار گاهى به بنده پیغام مىدهند رساله یا چه، من بار فعلیم خیلى سنگین است. بار رهبرى نظام جمهورى اسلامى و مسؤولیت هاى عظیم دنیایى، مثل بار چند تا مرجعیت است. این را شما بدانید. چندتا مرجعیت را اگر روى همدیگر بگذارند بارش ممکن است به این سنگینى بشود. ممکن است. گمان هم نمىکنم. الان ضرورتى نیست. بله، اگر العیاذ باللّه وضع به جایى مىرسید که من مىدیدم چاره اى نیست، مىگفتم عیبى ندارد. من شانهام با همهى ضعف و فقرى که دارم، به فضل پروردگار آنجایى که ناچار باشم - یعنى ضرورى باشد - ده تا بار اینجورى را هم حرفى نداشتم که روى دوش خودم بگذارم؛ اما الان آنجورى نیست. الان نیازى نیست. این همه مجتهدین هستند بحمداللّه. حالا من قم را اسم آوردم، غیر قم هم هستند، مجتهدینى هستند، افراد شایسته اى هستند. چه لزومى دارد که حالا این بار سنگین را که خداى متعال گذاشته است بر دوش نحیف این حقیر ضعیف، این بار را هم بگذارند رویش. احتیاجى به این معنا نیست. پس این کسانى که اصرار مىکنند که آقا رساله بدهید، رساله بدهید، توجه بکنند، من براى خاطر این است که استنکاف مىکنم از قبول بار مسؤولیت مرجعیت. چون هستند آقایان بحمداللّه؛ نیازى به این معنا نیست.
البته، خارج از ایران حکم دیگرى دارد. بار آنها را من قبول مىکنم. چرا؟ براى خاطر اینکه آن بار را اگر من بر ندارم ضایع خواهد شد. آن روزى که احساس بکنم که این آقایانى که امروز بحمداللّه در اینجا هستند و بعقیده من کافى هستند و کفایت لازم بلکه فوق اندازهى ضرورى را هم امروز در قم مىبینیم وجود دارد براى تحمل بار مسؤولیت، آن روزى که این آقایان بتوانند بار خارج را هم تحمل کنند، آنجا باز من مىکشم کنار. امروز من درخواست شیعیان خارج از ایران را قبول مىکنم براى خاطر اینکه چارهاى نیست. مثل همان جاهاى دیگر است که ناگزیر هستیم. اما در داخل ایران هیچ احتیاجى نیست، وجود مقدس ولىعصر (ارواحنا فداه و عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف) خود ناظر و حافظ و نگهبان حوزههاى علمیه است؛ حافظ و پشتیبان علماى بزرگ است؛ هدایت کننده دلهاى مراجع و دلهاى مردم است. امیدواریم خداى متعال این مرحله را هم براى ملت ایران مرحلهى مبارکى قرار بدهد.»
مجموعه استفتاءات معظم له (در دو بخش عبادات و معاملات) به زبانهاى عربى و برخى زبانهاى دیگر، براى خارج از کشور، چاپ و منتشر شد و مورد استقبال فراوان مؤمنین از اقصى نقاط جهان قرار گرفت.
البته عدم قبول مسؤولیت مرجعیت براى داخل کشور از طرف معظم له، به معناى عدم جواز تقلید از ایشان نبود و لذا سیل استفتاءات (همچون قبل از آن) از داخل و خارج به دفتر سرازیر بود و جمع کثیرى از ملت شریف ایران هم معظم له را به عنوان مرجع تقلیدشان انتخاب کرده بودند. بنابراین، پس از مدتى، با احساس نیاز فراوانى که بود و اصرار بسیار زیاد برخى از بزرگان، معظم له اجازه انتشار مجموعه استفتاءات فوق را به فارسى هم دادند.
امید است با تکمیل رساله عملیه ـ که توسط معظم له در دست تدوین است ـ مؤمنین مشتاق داخل و خارج کشور از آن بهره مند شوند.
|